حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) فرمودهاند:
«واستلم الحجر رضاً بِقِسْمَتِهِ وَخُضُوعاً لِعِزَّتِهِ;(150) حجرالاسود را با رضا به قسمت او و خضوع در برابر عزّ او لمس كن و ببوس».
«حجرالاسود سنگى است بيضى شكل، سياه رنگ مايل به سرخى، به قطر سى سانتىمتر كه نقطههاى قرمز رنگى روى آن وجود دارد. اين سنگ در پوششى از نقره قرار دارد. يكى از مستحبات طواف خانه خدا، استلام ركن حجر است و اما استلام و تقبيل خود حجرالاسود نيز، روايات بىشمارى درباره آن آمده و به آن سفارش اكيد شده است.
استاد اخلاق، مرحوم سيد عبدالله شبّر گويد:
«در حال استلام حجرالاسود، بنده با خدايش بر اطاعت و اجتناب از معاصى بيعت مىكند. پس در همان جا تصميم بگير كه بر اين بيعت وفادار بمانى كه هر كس در بيعت خود، مكر و حيله كند، مستحق غضب الهى مىشود.
در روايت است كه: حجرالاسود، دست راست خدا در زمين است كه مانند شما، كه با برادرانتان مصافحه مىكنيد، او نيز با بندگان خود مصافحه مىكند».
«حجرالاسود خالِ لب لعل است و اين خال را ببوس تا به محبوبت برسى (بوس حَجر خال لب لعل نگاران)».
«بايد در هنگام استلام حجرالاسود، معتقد شوى كه با خداوند بيعت مىكنى تا او را فرمانبردار باشى. از اين رو بر آن باش كه به اين بيعت وفا كنى، چه اگر كسى در بيعت عذر كند، سزاوار خشم خداوند است».
«استلام حجرالاسود، به منزله دست راست خداست. رسولخدا(صلى الله عليه وآله)فرمودهاند: «به استلام ركن بپردازيد كه آن مانند دست راست خداست كه با بندگان خود، مانند بندهاى كه با مولاى خود مصافحه مىكند، يا شخصى كه ديگرى را در كار خود مداخله مىدهد، مصافحه مىنمايد و گواهى مىدهد كه وى به عهد خود وفا كرده است».
مقصود از ركن، حجرالاسود است... و چون واسطه ميان خلق و خدا بوده كه حاجيان را به آرزوى ديرينشان مىرساند. حضرت صادق(عليه السلام)فرمودهاند: «هنگامى كه خداى تعالى پيمانهاى خود را از مردم اخذ كرد، فرمان داد حجرالاسود همه آنها را نزد خود نگهدارى كند». به همين مناسبت حاجى در حين استلام، بايد متوجّه اين منظور بوده و بگويد:
«أمانَتي أدّيتُها وَميثاقي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لي بالمُوافاتِ; اى سنگ! امانتى كه در دست داشتم، به محلّش برگرداندم و پيمان خود را با استلام تو به انجام آوردم، تا فرداى قيامت، گواهى دهى كه من به عهد خود وفا كردم».
هم چنين ركن يمانى، درى از درهاى بهشت است كه از روزى كه خداى متعال، آن را گشوده، ديگر آن را نبسته است.
حضرت صادق(عليه السلام) ركن يمانى را تشبيه به در بهشت فرموده كه استلام آن موجب دخول در بهشت است و نيز آن را به نهر تشبيه كرده كه گناهان مردم را مىشويد.
حجكننده، هنگام استلام حجر، بايد نيتش آن باشد كه بدين وسيله،به ساحت كبريايى او نزديك شود و محبّت بيت و پروردگار ردر دل بپروراند و از لمس كردن آن تبرّك بجويد و بخواهد هرجزئى از بدنش كه با آن تماس پيدا مىكند، از خطرات مردم در امان باشد».
همچنين حجگزار با استلام حجرالاسود، قصد مىكند كه به قرب خداوند نائل آيد. در اين زمينه عالم ربّانى مرحوم ملاّ احمد نراقى گويد:
«و بايد قصد آدمى در وقت بوسيدن اركان و چسبانيدن خود به مستجار بلكه هر جزئى از خانهـ طلب قرب باشد. از راه محبّت و شوق به خانه و اميد داشتن به اينكه به اين وسيله، بدن او از آتش جهنّم محفوظ ماند و چون چنگ در دامن خانه كعبه زند، نيت آن كند كه دست در دامن خدا آويخته و طلب مغفرت و امان مىكند، مثل تقصيركارى كه دست در دامن بزرگى زند و چنان قصد كند كه ديگر مرا ملجأ و پناهى نيست، به جز عفو و كرم تو راه به جايى ندارم و دست از دامن تو بر نمىدارم تا مرا ببخشى و امان عطا فرمايى».
پس بنا به گفته نايبالصدر شيرازى «نزد حجرالاسود آى و تجديد عهدى نماى، سرى بسپار تا سرّى بينى و از سويداى دل بخوان: «اللّهمَّ ايماناً بِكَ وتصديقاً بكتابِكَ و وفآءً بعهدِك»، بعد از اين قابل طوف حرم گردى».
«در آن هنگام كه با چسبيدن به ملتزم، كعبه را در بر مىگيرى، بايد نيت تو، حبّ و شوق خانه و صاحب آن و تبرّك به وسيله تماس با خانه و امنيت اجزائى كه به خانه چسبيدهاند از آتش جهنّم باشد و چون به پرده كعبه دست مىآويزى، نيّتت اصرار در طلب مغفرت و درخواست امان باشد; چون گناهكارى كه دست به دامن كسى زده كه نافرمانىاش را كرده و با تضرّع از او، بخشش مىخواهد و چنين وانمود مىكند كه هيچ پناهگاهى جز خود او ندارد و هيچ راه گريزى براى او جز عفو و كرمش نيست و دامنش را رها نمىكند، مگر گذشتهاش را ببخشد و در آينده به او اطمينان بخشش و امان دهد».
«منظور از گرفتن پردههاى كعبه، آن باشد كه آمرزش گناهانش را بخواهد و مانند گناه كارى كه خود را به دامن بزرگى مىافكند تا از تقصير او در گذرد، خود را به پردههاى كعبه بياويزد و از خدايى كه پناه همه به اوست و اميدى جز به عفو و كرم او ندارد، آمرزش گناهان را بخواهد و چنين وانمود كند كه تا از تقصير من نگذرى و مرا در آينده از خطرات معصيت نگه ندارى، دست از پرده كعبهات برندارم».
طاق صفا رشك رواق فلك بر سر آن صف زده خيل ملك (محيى لارى) امام العارفين حضرت صادق(عليه السلام) فرمودهاند:
«وَصِفْ رُوحَكَ وسِرَّكَ للقاءِ الله تعالى يَومَ تَلقاهُ بِوُقُوفِكَ على الصفا وكن ذا مروة مِنَ اللهِ بِفَناءِ أوصافِكَ عِندَ المروة;
و چون به صفا مىايستى، روح خود را براى ديدار او در روز موعود، صفا ده و چون به مروه قرار گرفتى، اوصاف خود را در ديدگاه خدا از هر زشتى پاكيزه كن». همچنين فرمودهاند: «وهَرْوِل هَرْوَلَة فرّاً مِنْ هَواكَ وَتَبَرَّء مِن حَولِكَ وَقُوَّتِكَ(159); و از هوسهاى خود هروله كن و از نيرو و توان خويش بيزارى جو».
موقف سوّم كه حاجى و زائر خانه خدا، بايد پس از طواف و نماز طواف در آن حضور پيدا كند، صفا و مروه است. صفا و مروه نام دو كوهى است كه در برابر يكديگر و در جنب مسجدالحرام قرار دارند. او بين ايندو كوه را هفت بار مىپيمايد و به اصطلاح سعى بين صفا و مروه را به جاى مىآورد. اين عمل يكى از نمودهاى عينى تواضع، فروتنى، عبوديت و بندگى انسان است و در آن جاست كه صفتهاى ناپسندى چون كبر، غرور و خودكامگى به كنارى نهاده مىشود و فضايل اخلاقى همچون تقوا و پارسايى شكوفا مىگردد.
غزّالى در كتاب كيمياى سعادت نويسد:
«و اما سعى بدان ماند كه بيچارگان به درگاه ملوك شوند و گرد كوشك (قصر) ملك مىگردند تا فرصت يابند كه حاجت خويش عرضه كنند و در ميدان سراى مىشوند و مىآيند و كسى را مىجويند كه ايشان را شفاعت كند و اميد مىدارند كه مگر ناگاه چشم ملك بر ايشان افتد و به ايشان نظرى كند و ميان صفا و مروه مثل آن ميدان است».
«سعى ميان صفا و مروه در محوّطه خانه كعبه، شبيه آمد و شد پياپى بندهاى به دربار پادشاه است، تا اخلاص خود را در خدمت اظهار كند، باشد كه مورد عنايت و رحمت قرار گيرد; چه او مانند كسى است كه بر پادشاه وارد و سپس از نزد او خارج شده، در حالى كه نمىداند، پادشاه دربارهاش چه فرمانى صادر خواهد كرد. آيا مورد قبول سلطان قرار خواهد گرفت، يا رانده و مردود خواهد شد؟ از اين رو پيوسته به درگاه پادشاه رفت و آمد مىكند و اميدوار است كه اگر در نوبت نخست مورد ترحّم قرار نگرفته، در نوبت دوّم مشمول رحمت قرار گيرد.
بايد هنگامى كه سعى ميان صفا و مروه را انجام مىدهد، از بالا و پايين آمدن دو كفّه ترازوى اعمال در عرصه قيامت، ياد كند و صفا را كفه حسنات و مروه را كفّه سيئات انگارد و به خاطر آورد كه در آن هنگام نظر او بر رجحان و نقصان اين دو كفّه، دوخته مىشود و ميان عذاب و آمرزش حيران و مردّد خواهد بود».
چه صحنه با شكوه و چه عرصه پر جذبهاى است صفا و مروه. آنجا مهبط عاشقان و سيناى واصلان است. در آنجا دلدادگان حضرت حق، سرگردان و حيران در جست و جوى محبوب و معشوق بىهمتاى خود بوده، در صدد جلب عنايت و لطف ازلى آن حضرت هستند. پس ما نيز، با خشوع و خضوع و فروتنى تمام، چشم به عنايات حضرت بارى تعالى داشته باشيم و با اظهار رقّيت و بندگى، خود را به او نزديك كنيم.
«هنگام رفت و آمد خود، بايد آمد و شد خود ميان دو كفّه ترازو در عرصات قيامت را ياد كند كه نظر او به رجحان و نقصانِ آن است و خود مردّد است ميان عذاب و غفران».
صاحب كتاب تحفة الحرمين به صفاى دل حجگزاران اشاره مىكند و مىگويد:
«در اين مقام كه تمكّن يافته، به او فرمايند: «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ»;(163) «سعى صفا و مروه از شعائر دين خداست. پس هر كس حج خانه كعبه را، با اعمال مخصوص عمره به جاى آورد، باكى بر او نيست كه سعى صفا و مروه را نيز به جاى آورد و هر كس به راه خير و نيكى شتابد، خدا پاداش وى را خواهد داد كه او، به همه امور خلق عالِم است.» كه اى صوفى صفوت نشان، از باب صفاى دل، جمال كعبه ما را زيارت نمودى، وقت آن رسيده، سعى نمايى بين كوه صفا و مروه وفا، از مركز عقل توجّهى به سوى نفس كلّى و حظّى به او رسان و بازگشت نما كه اعطاى كل ذى حق حقّه نموده كه اين دو از شعائر بزرگند: «وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ» و تمكّن در اين مقام به اتمام هفت شوط است كه سماء عقول و ارضين نفوس را سبع آفريدهايم كه بعد از اتمام و اكمال، قابل مشاهده تجلّيات جبروتى جلالى كعبه گردى».