حکمت اصول سیاسی اسلام

محمد تقی جعفری

نسخه متنی -صفحه : 339/ 106
نمايش فراداده

جلو شهوات و طغيانگريهاى نفس خود را بگيرد

و امره ان يكسر نفسه من الشهوات و يزعها عند الجمحات فان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم الله توصيه مى كند كه نفس خود را از سركشى در هنگام جوشش شهوتها بشكند و از سپردن عنان به طغيانگريهاى نفس، خوددارى نمايد، زيرا نفس آدمى همواره به پليديها تحريك مى كند مگر آنكه رحمت خداوندى شامل حالش گردد، آرى مهار كردن شهوات و در دست داشتن عنان نفس اماره "خودطبيعى" كه استخدام شده ى غرايز حيوانى است، بسيار سخت است، ولى بيائيد تجارب فراوان تاريخ را كه درسهائى بسيار باارزش به ما داده است، ناديده نگيريم، ما اين حقيقت را از درسهاى مستند به تجارب اندوخته شده از تاريخ ياد گرفته ايم كه هيچ راهى هموارتر از اين سنگلاخ وجود ندارد كه به حقيقت منتهى مى گردد، جمله اى را در اين مضمون از افلاطون كه در حقيقت تقريركننده اى از درسهاى تاريخ است متذكر مى شويم: "احساس رنج و تعب، سد راه به فعليت رسيدن استعدادها است- راهى- است "به فعليت رسيدن استعدادهاى دراز و پرپيچ و خم و سربالا كه آغاز آن سنگلاخ و گذشتن از آن بسى دشوار، ولى چون به قله نزديك شوى هر قدم هموارتر مى شود". [ مضمون از افلاطون نقل از كتاب قوانين كتاب چهارم ص 132. ] اگر غرايز طبيعى با اصول معقول مهار نشوند، نخست شخصيت آدمى را متلاشى مى سازند سپس شخصيت ديگران را اسباب بازى تلقى مى كنند، و بالاخره معناى واقعى خود را هم از دست مى دهند.

مالكا، در اين حقيقت درست بينديش، غرايز طبيعى آدمى، نعمتهاى بسيار ارزنده ى الهى است كه براى توليد و رشد جسمانى و تكامل روحى در نهاد انسانها تعبيه شده اند. جوشش و اشباع اين غرايز اگر در جانداران حد و مرزى نشناسد، "با اينكه جانداران اين غرايز را در ابعاد محدودى كه از حيات دارند، قانونى تر از انسانها به كار مى برند" در انسانها به جهت لزوم تصعيد و بالا بردن شخصيت و شكوفا ساختن ابعاد آن، بايستى با اصول معقول مهار شوند. مقدارى از نتايجى را كه از آزاد گذاشتن غرايز طبيعى به طور نامحدود، مى توان نام برد بدينقرار است:

1- درهم ريختن هدفها و وسيله ها كه به تنهايى براى بدبختى آدمى كفايت مى كند، وقتى كه مى گوئيم وسيله ها و هدفها درهم ريخته شده اند، حاصل گفتار ما اينست كه انسان مى تواند با هر وضعى كه پيش مى آيد، خود را موم صفت تغيير بدهد و در برابر هيچ اصل و قانونى قيد و بندى نداشته باشد. اگر چنين رفتارى تجويز شود، چه نتيجه اى مى دهد؟ از نظر بردگان غرايز طبيعى هيچ! و از ديدگاه انسانهاى آزاد كه استقلال و عظمت شخصيت را درك كرده اند، نابودى انسانيت. آيا با جانشين شدن توالت متحرك به جاى انسانى به نام زن كه مى تواند جهانى را آباد كند، انسانيت نابود نمى گردد؟!

آيا جانشين شدن درشكه هاى كرايه اى به جاى آن عشق كه نهال زندگى انسانى را مى كارد و مشعل فروزان حيات را در گذرگاه ابديت دست به دست مى گرداند، انسانيت لجن مال نمى گردد؟! آيا با جانشين شدن اپيكوريان و ماكياوليستها به جاى ابراهيم خليل و موسى بن عمران و عيسى بن مريم و محمد بن عبدالله و على بن ابيطالب عليهم السلام، انسان و انسانيت از زير ستارگان سپهر لاجوردين رخت برنمى بندد؟!

2- محو شدن حقيقتى به نام شخصيت از قاموس بشرى كه از آغاز زندگى انسانها در اين كره ى خاكى تاكنون به وجود آمدن و رسيدن آن به رشد و كمال، عاليترين آرمان عموم افراد بشرى تلقى شده است. آيا محو شدن شخصيت از صحنه ى حيات آدميان، سلاح براى تنازع در بقاء فضاى تاريخ را اشغال نمى نمايد؟!

3- آزاد گذاشتن نامحدود غرايز طبيعى، چشم را از ديدن آيات هندسى و رياضى پر از حشمت و جلال جهان هستى مى پوشاند، و گوش را از شنيدن آهنگ حيات بخش عالم وجود برمى بندد و لامسه را از درك واقعيت عينى جهان و حتى از درك موجوديت خود آدمى بى حس نموده از كار مى اندازد. اين سه نتيجه بديهى آزادى غرايز طبيعى، مثلثى است كه پوچى زندگى را به ارمغان مى آورد و در غلطيدن ميليونها انسان در خاك و خون را به نام جنگهاى قهرمانانه!! يك قانون طبيعى تلقى مى كند و هيچ كسى نمى تواند با شنيدن پاسخى قانع كننده به كلمه ى كوچك چرا؟ اشك از ديدگان خود پاك كند.