حکمت اصول سیاسی اسلام

محمد تقی جعفری

نسخه متنی -صفحه : 339/ 170
نمايش فراداده

حاكميت خداوندى

توضيحى درباره حاكميت خداوندى و سازگارى آن با حكومت مردم بر مردم

مقدارى از اين قسمت در مجلد نهم از اين تفسير بحث و مطرح شده است، و به جهت اهميت اساسى كه اصول سياست و اصول حقوق جهانى بشر از ديدگاه اسلام دارد، لذا مجبور شديم مطالب را با اضافاتى بسيار مهم كه در اين مورد لازم بود بيان نمائيم و به مجلد نهم ارجاع نكنيم، زيرا چه بسا مطالعه كننده ى ارجمند آن مجلد را در اختيار نداشته باشد. نخست چند كلمه بايد در تحليل اين شعار بسيار جالب "حكومت مردم بر مردم" مطرح كنيم. آيا محتواى اين شعار تاكنون حتى در يك جامعه از جوامع بشرى تحقق عينى يافته است؟ شايد خوش بينان و سطح نگرانى وجود داشته باشند، كه به اين سئوال پاسخ مثبت بدهند و كسانى هم پيدا شوند كه با كمال بدبينى ناشى از سطح نگرى جواب منفى به اين سئوال بدهند. ما از اين دو افراطگرى و تفريطگرى صرف نظر نموده، واقعيت مسئله را براى تحليل در نظر مى گيريم:

در طول تاريخ در هيچ جامعه اى اتفاق نيفتاده است كه همه ى افراد و گروههاى آن جامعه به طور عموم كه شامل نادانها و دانايان و احمقها و خردمندان و كوچك و بزرگ و باشخصيت و بى شخصيت مى باشند، در يك محل جمع شوند و بدون تاثر از عوامل محيطى و اجتماعى و نفوذ شخصيتها و قدرتمندان، قوانينى را با دلايل و براهين متقن وضع نموده و سپس انسان يا انسانهائى را به عنوان مجريان آن قوانين با استناد به دلايل و براهين متقن انتخاب نموده و هرگونه مجهولات و مسايل مربوط به آن قوانين و حاكم را حل و فصل نموده به يك "حيات معقول" يا به اصطلاح پرطمطراق غربى به دموكراسى "حكومت مردم بر مردم" نائل شوند، و اگر كسى پيدا شود، و بگويد: من چنين جامعه اى را سراغ دارم، اين شخص درباره ى انسانهائى كه ما در طول تاريخ مى شناسيم، صحبت نمى كند، بلكه پيرامون فرشتگانى سخن مى گويد كه بنشينند و براى خود قانون و حاكمى انتخاب كنند و روش مزبور را به كار ببندند!! شما بيائيد با دقت كامل در اين عوامل كه در زير اشاره مى كنيم بررسى نمائيد و ببينيد آيا واقعا مسئله ى "حكومت مردم بر مردم" به تمام معنى كلمه با عواملى كه مطرح مى نمائيم امكان پذير است؟

1- نفوذ شخصيتها در به وجود آوردن فضاى خاص براى استنشاق "آنچه هست" و "آنچه بايد باشد" در جامعه.

2- نفوذ قدرتهاى متنوع مانند نيروهاى اقتصادى و علمى و جنگى در فضاى جامعه و تاثير آنها در ايجاد شرايط مخصوص در ذهن مردم. امروزه اگر كسى با مشاهده ى رگبار تبليغات و توجيهات جهانى قدرتمندان كه به وسيله ى رسانه ها، ديرباورترين مغزها را شستشو مى دهند، باز ادعاى دموكراسى داشته باشد، يا هيچ اطلاعى از دنياى امروز ندارد، يا خود يكى از ماموران مستقيم همان عوامل رگبار تبليغات و توجيهات است و يا دخالت غيرمستقيم در اين امر دارد و يا آدمى است خوش باور افراطى.

3- براى رسيدن به راى و عقيده ى متحد در جامعه، هرگز افراد معمولى كه غالبا با يك يا چند بعد محدود زندگى مى كنند، توانائى آن رشد و اعتلاى مغزى و روانى را ندارند كه بالاتر رفته و با صاحبنظران و خردمندان رشد يافته و دانشمندان در درك و فهم متحد شده و در آن راى و عقيده اى كه آن رشديافتگان ابراز خواهند كرد مشترك و متحد شوند، پس حالا كه مردم معمولى بالاتر نخواهند رفت، در نتيجه براى وصول به راى و عقيده ى واحد، بايد آن رشديافتگان را پايين بياورند، اگر چنين چيزى امكان داشته باشد، در اينصورت راى از آن انسانهاى يك بعدى بوده و رشديافتگان به طور اجبار از آنان پيروى خواهند كرد . به عنوان مثال: فرض كنيم مى خواهيم در يك مجمعى براى وصول به يك نظر صحيح راى گيرى به عمل بياوريم، افراد تشكيل دهنده ى اين مجمع را مى توان به دو قسم تصور كرد:

قسم يكم- همه ى افراد مجمع از همه ى جهات مغزى و روانى و عوامل حاكم بر روحيه ى آنان مساوى باشند، قطعى است كه چنين تساوى و وحدت حتى ميان دو نفر هم كه بوده باشند بسيار دشوار است، و هر اندازه كه كميت افراد با كيفيتهاى مختلف افزايش يابد دشوارى شديدتر و تا سرحد محال بالغ مى شود.

قسم دوم- افراد تشكيل دهنده اشخاص مختلفند. اين اختلاف باعث مى شود كه كميت و كيفيت معلومات و تعقل و اخلاق و وجدان آنان نيز مختلف بوده باشد. آيا در مجمعى كه سلمان فارسى و ابوذر و ابن سينا و ابوريحان بيرونى و مولوى تعدادى از اعضاى مجمع را تشكيل بدهند، و تعدادى ديگر از پائين ترين افراد تشكيل شوند، در اين فرض، آيا بايد آن انسانهاى مقتدر مغزى و روانى پائين بيايند يا افراد پائين بايد به بالا بروند تا نظرى كه ابراز خواهند كرد، داراى ارزش واقعى "نه ساختگى" باشد؟!

4- هرگز ديده نشده است كه انسانهاى يك جامعه براى وضع قانون و انتخاب