خدا بود و دیگر هیچ نبود

مصطفی چمران

نسخه متنی -صفحه : 53/ 31
نمايش فراداده

10 اكتبر 1976

بسم اللَّه

محبوبم:

احساس مى كنم كه تحمل درد و غم و خطر و مصيبت در راه خدا مهم ترين و اساسى ترين لازمه تكامل در اين حيات است. معتقدم كه زندگى در خوشى و بى غمى، لذت و سلامت، امن و نعمت آدمى را فاسد و منجمد و بى احساس مى كند. براين اساس مى بينم كه جوانان ما در جنوب و بيروت، سرشار از ايمان، مبارزه، محبت و فداكارى هستند، در مقابل بعلبك كه براى تقسيم منافع در كشمكش و اصطكاك با همديگرند!

هجوم دائم بر جوانان ما در جنوب، ضرب و شتم، خطر و قتل، ترس و عدم امنيت و درد و غم آن ها را پاك و مصفا كرده. خودخواهى ها، شهرت طلبى ها و خودنمايى ها را سوزانده... و در عوض روح رضا و توكل و قبول خطر، محروميت و حتى شهادت در جوانان نضج گرفته است. باتوجه به حقيقت فوق، يعنى استقبال همه خطرات و مشكلات با طيب خاطر، مى خواهم بعضى از حالات »جوانان حركت« را در جنوب شرح دهم:

حال ما، در جنوب مثل موج است، هميشه در تلاطم و بالا و پايين رفتن... گاهى همه چيز تيره و تار مى شود، همه روزنه هاى اميد كور مى گردد و ترس و وحشت بر همه جا سايه مى افكند. اژدهاى مرگ دهن باز مى كند كه همه را ببلعد و همه دشمنان با هم پيمان مى بندند كه خون ما را بريزند و شرف و كرامت ما را نابود كنند. صداى حق را خفه نمايند و جنايت و فساد، دروغ و تهمت و خيانت را بر اجساد و افكار و عقول مسلط كنند. همه راه ها بسته مى شود؛ دشمنان خونخوار پيروزى خود را جشن مى گيرند و آن طور مغرور و مست عربده مى كشند كه گويى همه عالم در قبضه عفريتى آن ها اسير شده است. روزهاى تيره و تارى بر جوانان ما مى گذرد كه فكر مى كنند، ديگر هيچ اميدى نيست و هيچ راه نجاتى جز شهادت وجود ندارد... و شب هايى تيره تر از روز... وحشتناك و غم انگيز و دردناك...

و اين ايام... قهقراى زندگى و حضيض موج، منتهاى خوشى، پيروزى و اميد جوانان ما در جنوب است.

سرنوشت ما در جنوب همچون موج در تلاطم و پايين و بالا رفتن است. دائماً از اوج به حضيض و از حضيض به اوج درحركتيم... و اين بزرگ ترين آزمايشى است كه خدا بر ما مقدر كرده است... و من از او مى خواهم كه به ما توفيق دهد از اين آزمايش بزرگ سربلند بيرون بياييم.