25 سپتامبر 1976 - خدا بود و دیگر هیچ نبود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا بود و دیگر هیچ نبود - نسخه متنی

مصطفی چمران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














25 سپتامبر 1976

شهادت ابوحماده

درود آتشين زمين و آسمان بر تو باد اى قهرمان شيّاح، اى فدايى امل. اى شهيد
راه خدا.

چه خاطرات زيادى، شيّاح خونين از تو به ياد دارد. چه مردانگى ها! چه
فداكارى ها! چه از جان گذشتن ها! چه شب هاى درازى كه تو همچون صخره بر پيكر
مجروح شيّاح ايستادى. در مقابل سيل هجوم دشمنان مقاومت كردى و كرامت و شرافت
شيعه را حفظ نمودى. چه روزهاى خطرناكى كه يكه و تنها در ميان آتشفشان
گلوله ها و راكت ها و منفجرات استقامت كردى. آن روزها كه همه رفته بودند. ترس
و وحشت همه را گرفته بود. شيّاح خالى شده بود، جز گلوله، رهگذرى وجود نداشت،
جز بمب و راكت، ميهمانى به شيّاح وارد نمى شد. باران مرگ فرو مى باريد، ابر
يأس و نااميدى بر شيّاح سايه افكنده بود، آرى آن روزها، تو همچون صخره در
مقابل امواج خروشان دشمن مقاومت مى كردى، طوفان هاى وحشت زاى حوادث را بر
سينه خود مى پذيرفتى و دشمن را به عقب مى راندى.

تو علم دار امل در شيّاح بودى. تو به نوجوانان اميد و روح مى دادى، هر كس به
چهره آرام و مطمئن تو نگاه مى كرد آرامش مى يافت، و هر جوانى به پنجه هاى
مردانه تو نظر مى افكند مطمئن مى شد كه با وجود تو بر شيّاح خطرى نيست.

 

/ 53