22 اكتبر 1971 - خدا بود و دیگر هیچ نبود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا بود و دیگر هیچ نبود - نسخه متنی

مصطفی چمران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














22 اكتبر 1971

امروز، حوالى ظهر، دو هواپيماى ميراژ اسرائيلى از ارتفاع كم، درحالى كه ديوار
صوتى را مى شكست، از روى مدرسه گذشت. مدرسه ما در بهترين نقطه قرار گرفته و
داراى بلندترين ساختمان ها است و به همين جهت نيز مورد نظر خلبانان اسرائيلى
بود. تمام شيشه هاى ساختمان به لرزه درآمد. گويا انفجارى رخ داده باشد، همه
شاگردان به خارج ريختند. من خارج از مدرسه بودم و هواپيماها را براى چندلحظه
ديدم كه از روى مدرسه گذشته، از روى كمپ فلسطينيان نيز عبور كردند و با صداى
گوش خراش خود گويا مى خواستند آن ها را نيز بترسانند... البته اين اولين بارى
نيست كه هواپيماهاى اسرائيلى در بالاى سر ما حاضر مى شوند. چه بسيار كه دود
سفيد هواپيماهاى اسرائيلى آسمان صور را منقوش مى كند و يا صداى شكننده
هواپيماها از وراى ابرها باعث اضطراب مى گردد...

 در ميان راه، در جنوب لبنان، سربازان ايستاده اند و راه را كنترل مى كنند و
براى گذار از اين نقاط ، پاسپورت و يا اجازه عبور لازم است. وقتى در يكى از
اين پاسگاه ها زنى را سربازان مؤاخذه مى كردند و او اجازه عبور نداشت، زن
عصبانى شد و گفت:

- آسمان متعلق به اسرائيلى ها و زمين متعلق به فداييان(12) است، اصلاً شما
چه كاره ايد؟

/ 53