نوامبر 1972
اى درد اگر تو نماينده خدايى كه براى آزمايش من قدم به زمين گذاشته اى تو رامى پرستم، تو را در آغوش مى كشم و هيچ گاه شكوه نمى كنم.بگذار بندبندم از هم بگسلد، هستيم در آتش درد بسوزد و خاكسترم به باد سپرده
شود؛ باز هم صبر مى كنم و خداى بزرگ را عاشقانه مى پرستم.اى خدا، اين آزمايش هاى دردناكى كه فرا راه من قرار داده اى؛ اين شكنجه هاى
كشنده اى را كه بر من روا داشته اى، همه را مى پذيرم.خدايا، با غم و درد انس گرفته ام. آتش بر من سلامت شده و شكست و ناملايمات،
عادى گشته است.خطر و مرگ، دوستان صادق من شده اند. از ملاقاتشان لذت مى برم و مصاحبتشان را
آرزو مى كنم.خدايا، كودك كه بودم از بلندى آسمان و ستارگان درخشنده اش لذت مى بردم، اما
امروز از آسمان لذت مى برم زيرا بدون آن خفه مى شوم؛ زيرا اگر وسعت و عظمت آن
از شدت درد روحيم نكاهد ديگر خفه مى شوم.