خرداد 1358 - خدا بود و دیگر هیچ نبود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا بود و دیگر هیچ نبود - نسخه متنی

مصطفی چمران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خرداد 1358

در برابر يك تاريخ بدنامى و اتهام، يك عالم ظلم و ستم، يك آسمان غم و اندوه،
يك دنيا بدبختى و فلاكت در برابر طوفانى از ظلمت كفر ، ظلم و جهل، در ميان
گردابى از مصيبت ها و مشكلات، شيعيان حسين دست به اسلحه شهادت زدند و در
مقابل همه دنيا كه عليه آن ها آراسته شده بود با قدرت ايمان و فداكارى قيام
كردند و هنگامى كه از آسمان باران تهمت و افترا فرو مى باريد و از زمين امواج
مصيبت و بدبختى مى جوشيد و اژدهاى شكست دهان باز كرده بود تا اين تيره روزان
را در كام خود فرو برد، اما شيعيان حسين اراده كردند كه مرگ شرافت مندانه را
برزندگى ننگين ترجيح دهند و تصميم گرفتند كه رسالت محمدى را على وار بر دوش
كشند و حسين صفت به استقبال شهادت بشتابند، اراده كردند كه با خون خود تاريخ
سياه وجانكاه گذشته را شست وشو دهند و لكه ننگ و ذلت را از دامان شيعه پاك
كنند.

پرچم رسالت برافراشته شد، كلمه حق همچون خروش سخت از سينه سوزان شيعيان به
آسمان بلند شد و بر اركان كاخ ظلم و ستم لرزه در انداخت.

26 مرداد 1358


پيام دكتر چمران به ملت ايران(105)

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

ملت شريف و قهرمان ايران

به نام همه شهداى خونين كفن پاوه، به نام مجروحين و به نام همه رزمندگان از
جان گذشته، از شما هموطنان عزيز و از اين همه احساسات پاك و اين همه بزرگوارى
و اين همه احساس مسئوليت صميمانه تشكر مى كنم.

به هيچ وجه فكر نمى كردم كه زنده بمانم و فرياد استغاثه من با اين تشكر قلبى
به شما برسد، در ميان رگبار گلوله ها، در ميان گرداب دشمنان، حتى يك لحظه
اميد زنده ماندن نداشتم، ولى قاطعانه تصميم گرفتم كه با كمال افتخار به
استقبال شهادت بروم، و به دنيا نشان دهم كه سربازان اسلام، در صحنه مرگ و
زندگى، چگونه جانبازى مى كنند و چطور با مرگ روبه رو مى شوند. از يك معركه
هولناك، به صحنه دردناك ديگرى مى دويدم، و با توكل مطلق به خدا و قبول آن چه
او بر ما مقدّر كرده است سعى مى كردم كه نيروهاى مؤمن به انقلاب را متمركز
كنم، از تشتت آن ها جلوگيرى بنمايم، به دوستان مأيوس و دل شكسته ام اميد
بدهم، رسالت مقدس اسلامى را به آن ها بازگو كنم و تصميم قطعى براى استقبال
شجاعانه شهادت را به آن ها ابلاغ نمايم.

سخت ترين لحظات زندگى من لحظاتى بود كه بهترين دوست مبارزم كه در كنارم
ايستاده بود، يكباره بى جان و قطعه قطعه شده در برابرم به خاك مى افتاد كه
گويى هيچ گاه حيات نداشته است، و دردناك ترين لحظه هنگامى بود كه دوستان كرد
و پاسدارم منقلب شده شيون مى كردند، و ديوانه وار خود را به هر طرف مى زدند و
من درحالى كه در قلبم مى جوشيدم و مى خروشيدم بايد آمرانه فرمان دهم كه
كشته ها را جمع كنند و حتى به نزديك ترين دوستان منقلب شده ام سيلى بزنم و
آن ها را با زور و قدرت به كار وادارم، و سوزناك ترين لحظات عمرم هنگامى بود
كه همه روزنه هاى اميد بسته شده بود، و عده اى از پاسداران تقاضاى بازگشت
داشتند و كردهاى مؤمن به انقلاب با نگاهى دردناك و تأثرآور به من مى نگريستند
كه چگونه مى خواهى ما را در درياى مرگ و نابودى رها كنى و بروى. آن گاه با
صداى قاطع به آن ها مى گفتم: نه، اى دوستانم، من تصميم قاطع گرفته ام كه
همراه شما شهيد شوم. من بازنمى گردم و من شما را تنها نمى گذارم. فقط مطمئن
باشيد كه شهادت در راه خدا افتخارآميز و لذت بخش است.

اما معجزه اى رخ داد، آن چنان كوبنده و زيروروكننده كه براى هيچ كس قابل تصور
نبود، همان گونه كه چنده ماه پيش، يك چنين معجزه عجيبى به وقوع پيوست و
انقلاب پرافتخار ايران را پيروز كرد، فرمان امام صادر شد، به كوه ها، دره ها
و دشت ها لرزه درانداخت. پاسداران از جان گذشته با فرياد اللَّه اكبر
مى خروشيدند و زمين و آسمان لبيك مى گفتند، چه معجزه اى! كه فقط از مردان
برانگيخته خدا ميسّر است و بس.

خداى بزرگ عمر اين رهبر عاليقدر انقلاب اسلامى ايران را دراز بدارد.

نيروهاى دشمن از هر سو پا به فرار گذاشتند، و مؤمنين به انقلاب آن چنان نيرو
و قدرت گرفتند كه دست به پيشروى زدند، تپه بالاى ژاندارمرى را كه در دست دشمن
بود با يك هجوم شجاعانه فقط با يك شهيد تسخير كردند، و باز منطقه وسيع و
خطرناك راه نوسود را با يك يورش قوى پاك سازى نمودند و فقط يك شهيد دادند و
بيمارستان مشهور قتل گاه نيز بدون هيچ تلفاتى به تصرف درآوردند، و چنان روحيه
و قدرتى يافتند كه مى توانستند هر دشمن قوى پنجه اى را از پاى درآورند.

و بعد نيروهاى كمكى با شور و هيجان زايدالوصفى فرا رسيد، هليكوپترها مرتباً
فرود مى آمدند و نيروهاى جديد پياده مى كردند و شهداء و مجروحين را انتقال
مى دادند.

راستى كه شب پيش كه شب شهادت، شب نااميدى، شب شكست و سقوط بود با فرمان امام
آن چنان تغيير كرد كه شب بعد به شب آرامش، شب اميد و شب پيروزى مبدل شد.

چه كسى مى توانست كه چنين معجزه اى به وجود آورد كه از يك شب هولناك و يك
نقطه تاريك چنين تحول و تحركى خلق كند كه مبدأ جنبش و حركت و پيشروى به سوى
انقلاب راستين اسلامى باشد.

در اين چند روز مصيبت، مى توانم به جرأت بگويم، كه حتى يك قطره اشك نريختم و
در برابر سخت ترين فاجعه هاى منقلب كننده، با اين كه در درون خود گريه
مى كردم، ولى در ظاهر قدرت خود را به شدت حفظ مى نمودم و همه دردها و رنج ها
و ناراحتى ها را در ضمير نابخود حبس مى كردم، تا لحظه اى كه در فرماندارى به
عكس امام برخوردم، يكباره سيل اشك، ريختن كرد، و همه عقده ها و فشارها و
ناراحتى ها آرامش يافت و خوب احساس مى كردم كه فقط يك قدرت روحى بزرگ در يك
ابرمرد تاريخ قادر است چنين معجزه اى كند و اميدوارم كه ملت ما نيز قدر رهبر
عظيم انقلابى خود را بداند و تحت رهبرى او همه توطئه هاى دشمنان اسلام و
ايران را نابود كند.

من اطمينان دارم كه ملت ما نيز، با يك چنين روحيه ايمان و فداكارى و اين همه
آگاهى و احساس مسئوليت قادر است كه همه مشكلات را حل كند و اين رسالت بزرگ و
مقدسى را كه خداى بزرگ بر گرده او گذاشته است، با افتخار به سرمنزل مقصود
برساند.(106)

دكتر مصطفى چمران

/ 53