30 مه 1976 - خدا بود و دیگر هیچ نبود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا بود و دیگر هیچ نبود - نسخه متنی

مصطفی چمران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














30 مه 1976

بسم اللَّه

در ساحت لبنانى آن چه مهم به نظر مى رسد اين كه:

حدود سه هفته پيش، نبعه به دست كتائب سقوط كرد. عده اى كشته شدند. همه
خانه ها غارت شد و سوزانده شد و تقريباً همه مردم را بيرون راندند. يك فاجعه
بزرگ، يك هجرت دردانگيز به جنوب و به بعلبك...

احزاب چپ و مقاومت، روزنامه ها و راديوهايشان امام موسى را مسئول سقوط نبعه
خواندند و طوفان تبليغات زهرآگين و غرض آلود، همراه با فحش، تهمت و دروغ شروع
شد. به جوانان حركت محرومين در جنوب و بيروت حمله كردند، همه احزاب و
منظمات(20) يك جا قانون گذراندند كه حركت محرومين را تصفيه كنند. در جنوب
زدوخوردهايى درگرفت. در بيروت نيز، عده اى از بچه هاى ما را گرفتند و خانه
آن ها را غارت كردند... البته مقاومت فلسطينى )يعنى قيادت(21) آن بخصوص
ابوعمار و ابوجهاد( به طرفدارى از حركت محرومين برخاستند و در جلسه مشترك با
احزاب، مشاجره شديدى بين ابوعمار و احزاب درگرفت. جنگ اعصاب ضدحركت )محرومين(
همچنان وجود دارد. ليست سياهى از كادرهاى )حركت( نوشته شده و حاجزهاى(22)
احزاب دنبال كادرهاى ما مى گردند و آن هايى را كه مى يابند مى گيرند، مى زنند
و زندانى مى كنند. عده زيادى از كادرهاى ما مخفى شده اند و بيروت را ترك
گفته اند. احمد ابراهيم، تلميذ(23) مؤسسه(24) را كه در شياح مى جنگيد، در
بئرالعبد بالندى كه سوارش بوده، گرفتند و ده روزى در زندان آن ها بوده و هنوز
لند(25) برنگشته است. البته بچه هاى شياح مردانه ايستادند و حتى هنگامى كه در
محاصره پنج يا شش دوشكا و پنجاه تا شصت مقاتل(26) احزاب قرار گرفتند )با
آن كه عددشان هفت يا هشت نفر بوده( تسليم نشدند و گفتند تا آخرين قطره خون
مى جنگيم. درنتيجه احزاب عقب نشسته اند. ولى راديو و روزنامه ها هر روز، مكرر
گفتند كه مكتب حركت(27) در شياح سقوط كرد، غارت شد، ويران شد... درحالى كه
همه اش دروغ و جنگ اعصاب بود.

استفزازات(28) در جنوب بيش تر است، البته در بعضى نقاط ، نيروهاى ما قدرت
بيش ترى داشتند و از عهده استفزازات برآمدند و حتى در يك منطقه، همه احزاب را
از شهر بيرون راندند. اما در بسيارى از شهرهاى ديگر، بچه هاى ما آزار زيادى
ديدند، ولى صبر كردند...

اما در نبعه چه اتفاق افتاد؟ و چرا سقوط كرد؟ اولاً از 180 هزار جمعيت بلد
همه گريخته بودند جز حدود پنج هزار نفر و فقط حدود پنجاه تا شصت مقاتل وجود
داشت.

احتمالاً اين بحث دنباله دارد ولى در اين يادداشت به دست نيامد. در
يادداشت هاى ديگرى آمده كه در كتاب لبنان چاپ شده است.

/ 53