خرد نامه

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

نسخه متنی -صفحه : 207/ 68
نمايش فراداده

احوال سقراط با اسكندر

  • مغنى بدان ساز تيمار سوز مگر زان نواى بريشم نواز چنين گويد آن كاردان فيلسوف كه يونان نشينان آن روزگار ز دنيا نجستندى آسايشى نكردندى الا رياضتگرى كسى كه به خود بر توان داشتى نكردى تمتع نخوردى نبيد ز گرد آمدن سر درآيد به گرد بدانجا رسيدند از آن رسم و راى ز خشگى به دريا كشيدند بار زنان را ز مردان بپرداختند به مردانگى خون خود ريختند به گيتى چنين بود بنيادشان يكى روز فرخنده از صبحگاه چنان داد فرمان به سالاربار فرستيد و خوانيد سقراط را فرستاده سقراط را بازجست زمانى به درگاه خسرو خرام فريب ورا پير دانا نخورد فريب ورا پير دانا نخورد
  • نشاط مرا يك زمان بر فروز بريشم كشم روم را در طراز كه بر كار آفاق بودش وقوف سوى زهد بودند آموزگار نيرزيدشان شهوت آلايشى به بسيار دانى و اندك خورى ز طبع آرزوها نهان داشتى كزين هر دو گردد خرد ناپديد چو سر بايدت گرد آفت مگرد كه برخاست بنيادشان زين سراى ز پيوند گشتند پرهيزگار جداگانه شان كشتيى ساختند بمردند و با زن نياميختند كه تخمه به گيتى برافتادشان ز فرزانگان بزمى آراست شاه كه با من ندارد كس امروز كار نگهبان تركيب و اخلاط را ز شه ياد كردش كه جوياى توست برآراى جامه برافروز جام فريبندگى را اجابت نكرد فريبندگى را اجابت نكرد