خرد نامه

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

نسخه متنی -صفحه : 207/ 83
نمايش فراداده

گفتار حكيم هند با اسكندر

  • فرستد سروشى و با او كليد از آن باده هندو چنان مست شد دگر باره پرسيد كز چين و زنگ چو يكسان بود رنگ ها در لويد جهاندار گفت اين گراينده ى گوى دو رويست خورشيد آيينه وش به روئى كند رويها را چو ماه چو هندوى دانا به چندين سوال به تسليم شه بوسه بر خاك زد همه زيركان بر چنان هوش و راى همه زيركان بر چنان هوش و راى
  • كند راز سربسته بر ما پديد كه يكباره شمشيرش از دست شد ورقهاى صورت چرا شد دو رنگ چرا اين سيه گشت و آن شد سپيد دو رنگست يكى رنگى از وى مجوى يكى روى در چين يكى در حبش به روئى دگر رويها در سياه زبون شد ز فرهنگ دانش سگال شه از خرمى سر بر افلاك زد دميدند و خواندند نام خداى دميدند و خواندند نام خداى