افزون جبهه عدالت گواهى دهند.
اين تضاد ميان «واقعيت باطل حاكم» و «حقيقت نجات بخش محكوم» را جز «انتظار» به پيروزى جبرى و قطعى حقيقت نمىتواند حل كند...
... انتظار مثبت به معناى نفى وضع موجود در ذهن آدمى و در زندگى و ايمان انسان منتظر است و اگر اين انتظار را ملت محكوم از دست داد محكوميت را به عنوان سرنوشت محتومش براى هميشه خواهد پذيرفت. اگر منتظر تغيير نباشيم، آنچه در حكومت على صورت گرفته و يا آنچه در كربلا اتفاق افتاد، برايمان پايان داستان است و ديگر عكس العملى در طبيعت و تاريخ و هستى و زندگى بشر نخواهد داشت، اين اعتقاد، هم بر خلاف ايمان به حقيقت، و هم بر خلاف مصلحت زندگى فرد در جامعه انسان مسؤول است.
ستمها، جنايتها، ظلمها همه داستانى و حادثهاى نيمه تمام در تاريخ بشر است، اين داستان به سود عدالت و حقيقت و به زيان ستم و فساد و پليدكارى پايان خواهد پذيرفت...
... انتظار جبر تاريخ است. اين مسأله براى روشنفكران كه با مكتبها و فلسفههاى علمى تاريخ آشنايى دارند بى نهايت شورانگيز است.
من كه در اين گوشهاى از زمين و اين لحظه از تاريخ منتظرم تا در آيندهاى كه ممكن است فردا يا هر لحظه ديگر باشد ناگهان انقلابى در سطح جهانى به نفع حقيقت و تودههاى ستمديده روى دهد كه من نيز در