اندیشه سیاسی مسکویه

محسن مهاجرنیا

نسخه متنی -صفحه : 169/ 107
نمايش فراداده

مصلحت آخرت است، گوشزد مىكند.1

از مجموعه آثار مسكويه چنين استنباط مىشود كه ايشان همانند فارابى براساس منابع شريعت، در مقام ثبوت حاكميت «ملك حقيقي» را مشروع مىدانند و منشأ مشروعيت به معناى مقبوليت را در مقام اثبات، سبب تحقق عملى حاكميت او تلقى مىكنند، به‏طورى كه اگر اين مقبوليت نباشد حكومتى در خارج تشكيل نمىشود.2

مقبوليت حكومت و رهبري

معمولاً در فرآيند شكل‏گيرى يك حكومت چهار مرحله مطرح مىشود:

1 ـ مرحله چگونگى تحصيل قدرت؛

2 ـ مرحله چگونگى اعمال قدرت؛

3 ـ مرحله توزيع قدرت و

4 ـ مرحله عزل از قدرت. در فلسفه سياسى همواره اين سؤال مطرح بوده كه نقش مردم در شكل‏گيرى هركدام از اين مراحل چگونه است؟ فلسفه سياسى معاصر براى مردم در شكل‏گيرى همه اين مراحل نقش بارزى قائل است، اما فيلسوفان مسلمان به دليل اهتمام به غايات قدرت و حكومت و شرايط حاكمان در احراز آن، از پرداختن دقيق به نقش مردم در تحصيل قدرت و عزل از آن بازمانده‏اند. از ديدگاه ايشان، مردم اسباب تحقق قدرت و يا زوال آن هستند. اما اين‏كه چگونه اين اسباب تأثير مىگذارد و مردم چگونه حق حاكميت را به حاكمان واگذار مىكنند و يا قدرت اعطايى را از آنان بازپس مىگيرند، در فلسفه سياسى اسلام مبهم است، ولى آن‏ها در مورد مرحله دوم و سوم (چگونگى اعمال قدرت و توزيع آن) نقش مردم را روشن‏تر بيان كرده و ميزان مقبوليت اجتماعى را وابسته به عملكرد حاكمان دانسته‏اند.

معلم ثالث در بحث ضرورت حكومت، براى حاكمان سياسى دو شرط اساسي

1. الهوامل والشوامل، ص 330.

2. همان، ص 347.