لا يَزْدادُ النَّاسُ مِنَ النُّفُورِ عَنْهُ وَالضّحْكِ مِنْهُ».1 در نتيجه، مردم مشاركت خود را در صحنه سرنوشت سياسى در قالب «النَصيحَةُ لِلاْءِمام» اعمال مىكنند، چنانكه مسكويه مىگويد:
اَلاَْسْفَل اِلَى النَّصيحَة واَلطّاعَة؛2 يعنى شهروند از شهريارى كه واجد شرايط شرعى باشد اطاعت مىكند و در صورتى كه انحراف پيدا كند مهمترين حق و تكليف شهروند، انتقاد و نصيحت است.
در فلسفه سياسى معلم ثالث عنوان «ملك» براى حاكمى است كه برحسب شرع عمل كند و در صورتى كه تصميمات و رفتارهاى او براساس شريعت نباشد از حكومت او با عنوان «غلبه» و از حاكم با عنوان «متغلب» ياد شده است.3 در جامعه دينى كه مردم پاىبند شريعتاند، اعتقاد عمومى بر آن است كه هرگونه مشروعيت و مشاركت بايد مبتنى بر دين باشد، زيرا در غير اين صورت همه تعاملها و تعاونهاى بين شهريار و شهروند، بلكه بين شهروندان مختل مىشود. مسكويه در «تهذيب الاخلاق» حاكمان را مسؤول حفظ سلسله مراتب اجتماعى مىداند و معتقد است براساس عنصر «عدالت» كه از شرايط شرعى حكومت است، بايد اين مراتب را حفظ كرد:
و چون اين مراتب، محفوظ به عدالت تامه و مساوات حقيقيه نباشد و در آن انحراف ايجاد شود فساد به او روى مىآورد، رياستها دست به دست منتقل شده و كارها وارونه مىگردد، شهريارى به رياست تغلّب مبدل مىگردد و به تَبَع آن محبّت شهروندان به عداوت تبديل گشته و همه سلسله
1. همان، ص 335. 2. همان، ص 107. 3. همان، ص 107 و 108.