اندیشه سیاسی مسکویه

محسن مهاجرنیا

نسخه متنی -صفحه : 169/ 129
نمايش فراداده

عدمى به معناى فقدان عدل است و مرگ نيز فقدان فعاليت‏هاى روح در قالب جسم است. اين عناوين بسيارى از مردم را به اشتباه انداخته است و پنداشته‏اند كه بعضى از آن‏ها اسامى متضادند و بين‏شان جدايى وجود دارد؛ نظير سياهى و سفيدى، و برخى هم از جنس واحدند و مانند آن. حقيقت آن است كه اين عناوين چنين نيستند.

تفصيل اين بحث در اين مجال نمىگنجد، اما به اختصار بايد بدانيم كه مفاهيم متقابلى وجود دارد كه با هم متضاد هستند و هر دو طرف، امر وجودىاند. گاهى يك طرف از متقابلان، امرى عدمى است؛ يعنى عدم وجود آن مفهوم مقابل است و براى اين قسم عنوانى جعل شده تا نشان دهد كه نقطه مقابل طرف ديگر آن است؛ نظير «موجود و معدوم»، «بينا و نابينا»، «گويا و لال» و غيره.1

1 ـ عدل طبيعي

با اين مقدّمه‏ها، رشته سخن آغازين را پى مىگيريم و مىگوييم كه در يك جسم وجود يگانه ممكن نيست، زيرا اولاً: ابعاد سه‏گانه‏اى [طول، عرض و ارتفاع] دارد كه ذات آن از آن‏ها ساخته شده است و ثانياً: هنگامى كه جسم آثار طبيعت را مىپذيرد؛ آثارى كه آن را به انواع و اجزاى مختلف تقسيم مىكند، متكثر شده و داراى قواى مختلف متقابل و ويژگىهاى متغايرى مىگردد؛ بنابراين، هر جسمى كه كم‏ترين فصول و اعراض، و در قواى خود كم‏ترين تضاد را داشته باشد به وجود نزديك‏تر و شباهتش به يگانه [مطلق] بيش‏تر است و نسبت به ساير اجسامى كه در آن‏ها تركيب و فصول و اعراض زياد است برترى دارد. مع‏الوصف، اگر در اجسام متكثر عوامل وحدت‏بخش وجود داشته باشد همه

1. در اصطلاح منطق چنان‏چه متقابلان هر دو از امور وجودى باشند آن را ضدين يا متضادين گويند و در صورتىكه يكى، امر وجودى و ديگرى، عدم آن باشد آن را عدم و ملكه مىگويند.