است كه در وجودش عاملى هست كه همه كثرتها و چندگانگىها را به وحدت مىرساند و براى تمام اجزاى خود به هنگام پيشرفت آنها به قوهاى كه حس مشترك ناميده مىشود، حكم واحدى را سامان مىدهد. اين عامل وحدتبخش در همه قوا تصرف مىكند و [مدركات] هر قوهاى را كه برخلاف واقع باشد نمىپذيرد و آنهايى را كه درست باشند تأييد مىكند، اين حالت در مورد همه قوا و اجزاى انسان جارى است، زيرا همه آنها با همان عامل يگانگى پيدا مىكنند. شرف و يگانگى راستين در انسان زمانى مطرح مىشود كه همه كثرتها در وجودش به وحدت برسند و انسان در عين كثرت حقيقتى واحد شود و حق آن است كه اگر اين فضيلت بزرگ و برجسته و اختصاصى انسان نبود، وى پستترين و بىارجترين حيوانات، بلكه ناچيزترين همه آفريدهها مىشد، اما انسان با داشتن اين ويژگى، شرافت و والايى ويژه يافته است و با اين موهبت بزرگوارانه مىتواند به سعادت بزرگ و خير دنيا و آخرت نائل گردد.
عدل وضعى بر دو نوع عدل خاص و عام تقسيم مىشود:
عدلى كه همه مردم بر آن اتفاقنظر داشته باشند؛ همانند داد و ستد با طلا كه همه انسانها در سرتاسر جهان آن را به رسميت مىشناسند و در هر پيشه و هنرى معيار ارزيابى است و [در همه معاملات] عوض هر كالايى واقع مىشود. با وجود اين، عدل عام به صورت تصادفى و اتفاقى برقرار نشده، بلكه با توافق و ميثاق و پس از درنگ و تأمل بسيار و براساس دانستههاى پيشين بنا شده است. انسانها با وجود گوناگونى و تفاوتهاى طبيعى بر اين باورند