اندیشه سیاسی مسکویه

محسن مهاجرنیا

نسخه متنی -صفحه : 169/ 48
نمايش فراداده

ديدگاه خويش بدارد و با آن‏ها هم با همسان و همانندشان رو به رو گردد.1

از نظر مسكويه، تاريخ كه همان سياست گذشته است، گنجينه‏اى از تجربيات، كوشش‏ها، موفقيت‏ها و ناكامىهاى عملى انسان‏ها است كه در تكوين و سامان‏يابى سياست امروز كه خود، تاريخ فردا خواهد بود مؤثر مىباشد. اختلاف مبنايى مسكويه با افلاطون در اين است كه افلاطون انديشه تاريخى خود را بر تصورات ذهنى و مثالى بنا نهاده، در حالى كه انديشه مسكويه ناظر به واقعيت‏هاى عينى و خارجى است؛از اين‏رو، علاوه بر آن‏كه بخش مهم تاريخ وى (از سال 340 ه··. ق به بعد) نتيجه مشاهده‏هاى محسوس خود مىباشد، عقل و موافقت عقلانى را ضابطه سنجش حوادث قرار داده است؛ لذا در مقدّمه «تجارب الامم» بر چهار نكته اساسى تأكيد مىكند كه عبارت‏اند از:

1 ـ غرض از نگارش تاريخ

هدف اين است كه تجربه گذشته را در اختيار سياست‏مداران و مدبران امور عامه قرار داده تا آن را چراغ راهنماى خويش كرده و از شكست‏ها و ناكامىهاى اقوام گذشته عبرت گرفته و رمز موفقيت‏هاى آن‏ها را كشف نمايند.

2 ـ موضوع مطالعه تاريخ

سرگذشت امت‏ها، سيره پادشاهان و گزارش شهرها است.

3 ـ علت پرداختن به تاريخ

چون تاريخ تكرار مىشود، ضرورت دارد كه از تجربه ديگران در رويدادهاى همانند و مشابه استفاده كرد.

4 ـ پرهيز از تاريخ غير مفيد

غرض مسكويه از تاريخ تنها اطلاع‏رسانى نيست، بلكه با معيار عقلانى و بهره‏مندى به نقل تجربه‏هاى قابل استفاده پرداخته است؛ از اين‏رو، ايشان مىگويد كه من چهار نوع گزارش تاريخى را در «تجارب الامم» نياورده‏ام:

1. تجارب الامم، ج 1، ص 1 و 2.