ديدگاه خويش بدارد و با آنها هم با همسان و همانندشان رو به رو گردد.1
از نظر مسكويه، تاريخ كه همان سياست گذشته است، گنجينهاى از تجربيات، كوششها، موفقيتها و ناكامىهاى عملى انسانها است كه در تكوين و سامانيابى سياست امروز كه خود، تاريخ فردا خواهد بود مؤثر مىباشد. اختلاف مبنايى مسكويه با افلاطون در اين است كه افلاطون انديشه تاريخى خود را بر تصورات ذهنى و مثالى بنا نهاده، در حالى كه انديشه مسكويه ناظر به واقعيتهاى عينى و خارجى است؛از اينرو، علاوه بر آنكه بخش مهم تاريخ وى (از سال 340 ه··. ق به بعد) نتيجه مشاهدههاى محسوس خود مىباشد، عقل و موافقت عقلانى را ضابطه سنجش حوادث قرار داده است؛ لذا در مقدّمه «تجارب الامم» بر چهار نكته اساسى تأكيد مىكند كه عبارتاند از:
هدف اين است كه تجربه گذشته را در اختيار سياستمداران و مدبران امور عامه قرار داده تا آن را چراغ راهنماى خويش كرده و از شكستها و ناكامىهاى اقوام گذشته عبرت گرفته و رمز موفقيتهاى آنها را كشف نمايند.
سرگذشت امتها، سيره پادشاهان و گزارش شهرها است.
چون تاريخ تكرار مىشود، ضرورت دارد كه از تجربه ديگران در رويدادهاى همانند و مشابه استفاده كرد.
غرض مسكويه از تاريخ تنها اطلاعرسانى نيست، بلكه با معيار عقلانى و بهرهمندى به نقل تجربههاى قابل استفاده پرداخته است؛ از اينرو، ايشان مىگويد كه من چهار نوع گزارش تاريخى را در «تجارب الامم» نياوردهام:
1. تجارب الامم، ج 1، ص 1 و 2.