اندیشه سیاسی مسکویه

محسن مهاجرنیا

نسخه متنی -صفحه : 169/ 62
نمايش فراداده

در آن «جمعيت» فراوانى باشد.1 در اين عبارت، وى علاوه بر عنصر جمعيت، به عنصر «سرزمين» كه همان مدينه است تأكيد دارد، چنان‏كه به اعتقاد ايشان، زندگى اجتماعى در قالب دولت، زمانى تحقق مىيابد كه انسان‏ها در سرزمين مشخصى سكنى گزينند، به‏طورى كه اگر تحت حاكميت حكومتى هم قرار گرفته و قوانين آن را بپذيرند، ولى زندگى زاهدانه و منزوى را اختيار كنند مسكويه آن‏ها را شهروند فاضل نمىداند، بلكه آن‏ها به منزله جمادات و مردگان هستند.2 ايشان در «الفوز الاصغر» در مورد «مدنيت» چنين مىآورد كه: انسان مدنى بالطبع است؛ يعنى به انواع هم‏كارىها نياز دارد؛ هم‏كارىهايى كه به واسطه مدنيت و اجتماعِ مردمان در آن، سامان مىپذيرد و اين اجتماع را «تمدن» مىگويند، خواه در بين مردمان چادرنشين باشد، يا در بين مردم شهرنشين و يا حتى در قلّه كوه‏ها باشد.3

از عبارت فوق چنين برمىآيد كه به اعتقاد مسكويه، اگر بتوان دولت را در مناطق روستانشين و كوهستانى هم تشكيل داد در آن‏جا نيز عنوان تمدن صادق خواهد بود.

در مورد عنصر حكومت، مسكويه تعابير مختلفى، هم‏چون «مُلك»،4 «سلطنت»،5 «ولايت»6 و «قيّم الجماعة»7 دارد و در تعريف آن چنين مىگويد:

ان الملك هو صناعة مقومة للمدنيّة حاملة للناس على مصالحهم من شرائعهم و سياساتهم (بالايثار و الاكراه) و حافظة لمراتب الناس و

1. تهذيب الاخلاق، ص 49.

2. همان.

3. الفوز الاصغر، ص 63.

4. همان، ص 67.

5. الهوامل والشوامل، ص 250.

6. همان، ص 107.

7. همان، ص 347.