اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
معايشهم لتجرى على افضل ما يمكن ان تجرى عليه؛1 شهريارى صناعتى است كه مدنيّت را به پا داشته و مردمان را بر طريق مصلحتهاى شرعى و سياسىشان با رغبت و اجبار وادار مىكند و حافظ سلسله مراتب افراد جامعه و زندگى آنها است تا به نحو احسن جريان پيدا كند.در تعريف مذكور، عناصر پنجگانه ذيل به كار رفته است:الف) پادشاهى قوام مدنيت است؛ب) پادشاه حافظ مصالح شرعى و سياسى مىباشد؛ج) پادشاه قوه قاهره و مشوقه حاكميت را در اختيار دارد؛د) پادشاه حافظ سلسله مراتب اجتماعى است؛ه··) غايت شهريارى نيل به مطلوب به بهترين وجه ممكن است.بالطبع، گستره وظايف ياد شده، در محدوده اختيارات شخص پادشاه و شهريار نيست، بلكه به دستگاه حكومتى و مهارت و صناعت نياز دارد. البته در گذشته به دليل سادگى جامعه كه عمدتاً اجزاى آن در بخشهاى كشاورزى و دامدارى و قوه اجبار منحصر مىشد و بار سنگين حاكميت بر دوش شهريار بود و پادشاه نقش بارز و فزايندهاى در اداره جامعه اعمال مىكرد، معمولاً فيلسوفان به جاى تعبير از دولت و حكومت و تشكيلات سياسى همه مسؤوليتها را به پادشاه مىدادند. معالوصف، مردم جامعه براى رسيدن به سعادت و خيرات مشترك خويش نياز به سازمان سياسى دارند كه بدون آن دستيابى به همه اهداف ميسر نيست. اين سازمان سياسى در نظر مسكويه، همان مفهوم حكومت است و اصولاً «دولت» در فلسفه سياسى مسكويه بدون حكومت هرگز شكل نمىگيرد،2 و زوال حكومت از نظر وى، زوال حاكميت و اصل دولت را در پى دارد، زيرا با نابودى حكومتْ جامعه به هرج و مرج دچار مىشود و اهداف مهم