آن كه «حسن العيش»، «تزيين العيش» و «سعادت» است، محقق نمىگردد: «ولبطل هذا النظام الحسن والزين... و هذه هى الحال التى تسمّى خراب المدن».1 مردم جامعه در اين شرايط براى بقاى خويش تنها به ضرورتهاى اوليّه بسنده مىكنند و در نتيجه، نظام سياسى مطلوب رو به زوال مىرود.
اما عنصر حاكميت كه عبارت از قدرت مشروع و اقتدار برتر و بلامنازع دولت نسبت به شهروندان است به تعبير مسكويه، قدرتى است كه به صورت انحصارى و با زور و تشويق اراده خود را تحميل مىكند: «حاملة بالاكراه و الايثار.» و در حوزه سياست خارجى براى حفظ استقلال و منافع ملى در قبال ساير جوامع و دولتها قدرت منحصر به فرد دارد. فيلسوفان مسلمان عموماً از واژه «ملك» مفهوم حاكميت و قدرت انحصارى را اراده مىكردند:
اِسمُ الْملك يَدُلّ عَلَى التَسَلُّطِ وَ الاِْقْتِدار وَالاْقتِدار التّام هُوَ اَنْ يَكُونَ اَعْظَمَ الاِْقتِداراتِ قُوَّة؛2 عنوان شهريار بر تسلط و اقتدار دلالت دارد و اقتدار تام آن است كه برترين قدرت و اقتدار را در اختيار داشته باشد.
چنانكه در فصل پيش بيان شد، انسان به حكم «طبيعت»3، «شريعت»4 و «عقلانيت»5 نمىتواند به صورت فردى زندگى كند و براى تأمين مصالح مادى و معنوى خويش به معاونت و مشاركت ديگران احتياج دارد6 و اين معاونت ممكن
1. الهوامل و الشوامل، ص 251. 2. ابونصر فارابى، تحصيل السعاده، تحقيق دكتر جعفر آل ياسين، ص 93. 3. الفوز الاصغر، ص 62. 4. تهذيب الاخلاق، ص 128 و 129. 5. همان. 6. الهوامل والشوامل، ص 346 و 347.