اندیشه سیاسی مسکویه

محسن مهاجرنیا

نسخه متنی -صفحه : 169/ 66
نمايش فراداده

مىگويد:

انه لايعيش متوحداً... الا بالاجتماع والتعاون و هذا الاجتماع والتعاون هو المدنيّة؛1 انسان نمىتواند به صورت فردى زندگى كند، بلكه به اجتماع و هم‏كارى با ديگران نياز دارد كه محصول آن را مدنيّت مىگويند.

در فلسفه سياسى معلم ثالث منشأ پيدايش دولت بعد از طبيعت آدمى بر دو عامل استوار شده است:

1 ـ عامل «نيازمندي»

كمبودى كه در قواى انسان‏ها است براى تأمين همه مايحتاج او كفايت نمىكند و انسان در چالش با طبيعت، از نقصان خويش رنج مىبرد؛ بنابراين، وى براى جبران اين نقيصه در پى رفع نياز برمىآيد و در نهايت، تنها راه بقاى خويش را در اجتماع مىبيند.

2 ـ عامل «تفاوت» نيازها

انسان‏ها در نيازمندى خويش همانند نيستند و احتياجات‏شان روى يك موضوع متمركز نشده است. هر فرد و گروهى ممكن است نياز به چيز خاصى داشته باشند، در حالى كه ديگران از آن بىنياز باشند و حتى مازاد بر نياز داشته باشند.

مسكويه معتقد است كه انسان‏ها براى رفع نياز و بهره‏گيرى از مزيت‏هاى نسبى ديگران تعاون و تعامل را بر مبناى عقلانيت انتخاب كرده‏اند و محصول اين تعاون، اجتماعاتى است كه در سير استكمالى خود از نقصان به كمال مىرسد و از اجتماعات كوچكى، نظير خانواده، كوى، محله و ده به اجتماع بزرگ مدينه و مملكت و در نهايت، به اجتماع جهانى معموره ارض منتهى خواهد شد. در فلسفه سياسى مسكويه سه عامل در سامان‏دهى به اين روند استكمالى مؤثر است: اوّل، دين و سيره اخلاقي؛ دوم، مودّت و معاملت و معاشرت با ديگران و در نهايت، پادشاهى و سلطنت كه نقش رهبرى يك ملت را برعهده دارد.2 چنان‏چه

1. الهوامل والشوامل، ص 250.

2. همان، ص 121.