اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اين عوامل نباشند مدينه به سامان نمىرسد: «هلكت المدنيّة و بطل الاجتماع؛1 تمدن از بين مىرود و جامعه نابود مىگردد.»مسكويه براى ترميم نواقص طبيعى انسان و رفع نيازهاى او علاوه بر ضرورت اصل اجتماع، ضرورت حكومت را در قالب نيازى طبيعى مطرح مىكند. او در پاسخ «ابوحيان توحيدي» كه از معاملات و «تعاملات اجتماعي» مىپرسد، ضرورت حكومت را در هشت مقدّمه آورده كه عبارتاند از:1 ـ انسانها برخلاف ساير حيوانات در تطابق با طبيعت نقصان فراوان دارند؛2 ـ زندگى انفرادى انسانها غيرممكن است؛3 ـ انسانها مدنى بالطبعاند؛4 ـ خداوند نواقص طبيعى انسان را با اعطاى عقل جبران كرده است؛5 ـ اجتماع زياد در بقاى انسانْ طبيعى است؛6 ـ تعاون و همكارى واجب و ضرورى مىباشد؛7 ـ حيات مدنى در بقاى انسان لازم است؛8 ـ در حيات اجتماعى توزيع قدرت و امكانات و كالاهاى اجتماعى لازمه زندگى اجتماعى است.نتيجه مقدّمههاى مذكور اين است انسانهايى كه بر مبناى طبيعت و عقل اجتماع را پذيرفتهاند و همكارى برايشان ضرورت دارد، به ساماندهى و نظامات اجتماعى نيازمندند كه مسكويه آنرا چنين بيان مىكند: «واحتيج لذلك الى قيّم للجماعة و وكيل مشرف على اعمالهم و مهنهم...؛2 به حكومت و رهبرى نياز دارند تا بر همه كارها و صناعات اجتماعى اشراف و نظارت داشته باشد...» و