«غايت الخيرات» معرفى مىكند، زيرا سعادت چيزى است كه هرگاه انسان بدان برسد اقناع مىشود و دنبال چيز ديگرى نيست. اما براى رسيدن به «سعادت قصوا» به سعادتهاى ديگرى نياز است كه بعضى در وجود انساناند و برخى خارج از وجود انسان مىباشند، برخى ويژگى اختصاصى انساناند و بعضى اعم مىباشند و شامل سعادت ساير حيوانات هم مىشوند. سعادتى كه مختص انسانها است بر سه قسم تقسيم مىشود:
سعادتى كه براى همه انسانها است؛ مانند صدور افعال بر مبناى تفكر و تعقل.
سعادتى كه براى برخى از انسانها مىباشد؛ مانند علم و صناعت خاص.
اين سعادت غايت قصوا و كمال نهايى و غرضى همه چيز است و حكومت، دولت و قدرت سياسى ابزارهايى هستند كه هم خير و سعادتاند و هم انسان را به سعادت مىرسانند.
مسكويه از قول ارسطو سعادت را به پنج دسته تقسيم مىكند:
1 ـ سعادت در صحت بدن و اعتدال مزاج؛
2 ـ سعادت در ثروت و داشتن اعوان و انصار؛
3 ـ سعادت در شهرت و كرامت؛
4 ـ سعادت در خوشبختى و موفقيت؛
5 ـ سعادت در انديشه و رأى صائب و اعتقاد صحيح.
به اعتقاد حكماى قبل از ارسطو، مانند «فيثاغورث»، «سقراط» و «افلاطون»، سعادت امر نفسانى است و مربوط به قواى آدمى مىباشد و چون قوا چهار نوعاند فضايل حكمت، شجاعت، عفت و عدالت برآيند آن قوا هستند و با اين فضايل، «سعادت» آدمى تضمين مىشود. انسان به طبيعت و نيازهاى ناشى از بدن متصل است؛ بنابراين، نمىتواند به سعادت قصوا برسد مگر آنكه از بدن و