اندیشه سیاسی مسکویه

محسن مهاجرنیا

نسخه متنی -صفحه : 169/ 76
نمايش فراداده

«غايت الخيرات» معرفى مىكند، زيرا سعادت چيزى است كه هرگاه انسان بدان برسد اقناع مىشود و دنبال چيز ديگرى نيست. اما براى رسيدن به «سعادت قصوا» به سعادت‏هاى ديگرى نياز است كه بعضى در وجود انسان‏اند و برخى خارج از وجود انسان مىباشند، برخى ويژگى اختصاصى انسان‏اند و بعضى اعم مىباشند و شامل سعادت ساير حيوانات هم مىشوند. سعادتى كه مختص انسان‏ها است بر سه قسم تقسيم مىشود:

1 ـ سعادت عام

سعادتى كه براى همه انسان‏ها است؛ مانند صدور افعال بر مبناى تفكر و تعقل.

2 ـ سعادت خاص

سعادتى كه براى برخى از انسان‏ها مىباشد؛ مانند علم و صناعت خاص.

3 ـ سعادت خاص‏الخاص

اين سعادت غايت قصوا و كمال نهايى و غرضى همه چيز است و حكومت، دولت و قدرت سياسى ابزارهايى هستند كه هم خير و سعادت‏اند و هم انسان را به سعادت مىرسانند.

مسكويه از قول ارسطو سعادت را به پنج دسته تقسيم مىكند:

1 ـ سعادت در صحت بدن و اعتدال مزاج؛

2 ـ سعادت در ثروت و داشتن اعوان و انصار؛

3 ـ سعادت در شهرت و كرامت؛

4 ـ سعادت در خوشبختى و موفقيت؛

5 ـ سعادت در انديشه و رأى صائب و اعتقاد صحيح.

به اعتقاد حكماى قبل از ارسطو، مانند «فيثاغورث»، «سقراط» و «افلاطون»، سعادت امر نفسانى است و مربوط به قواى آدمى مىباشد و چون قوا چهار نوع‏اند فضايل حكمت، شجاعت، عفت و عدالت برآيند آن قوا هستند و با اين فضايل، «سعادت» آدمى تضمين مىشود. انسان به طبيعت و نيازهاى ناشى از بدن متصل است؛ بنابراين، نمىتواند به سعادت قصوا برسد مگر آن‏كه از بدن و