تأكيد شده است رهبرى كه حافظ سنتها و قوانين الهى است بايد هشيار و بيدار باشد و سياست و صناعتش را مستحكم كند و امور مملكت را به سستى نيندازد و خود را به لذتهاى فانى مشغول نكند و كرامت و غلبه را جز از راه صحيح نخواهد، زيرا هرگاه از حدود مملكت غفلت كند خلل و رخنهاى ايجاد مىشود و اوضاع آيين بر هم مىخورد و مردم در شهوات فرو مىروند و آشوبگران زياد مىشوند و در نتيجه، سعادت به شقاوت تبديل مىشود و اختلافات و دشمنىها بالا مىگيرد و تفرقه در ميان امت به وجود مىآيد و اهداف و اغراض جامعه ناديده انگاشته مىشود و به فروپاشى نظام مطلوب شريعت و اوضاع الهى مىانجامد؛ بنابراين، وجود «امام حق» و «مَلِك عادل» ضرورى مىگردد:
فَاُحتيجَ حينئذٍ اِلى تَجْديد الاَْمْرِ وَاِسْتِئنافِ التَّدْبيرِ وَ طَلَبِ الاِْمامِ الْحَقِّ وَالْمَلَكِ الْعَدل.1
معلم ثالث در «الهوامل والشوامل» درباره حكومت و فرمانروايى چنين مىگويد:
[حكومت] صناعتى است كه قوام مدينه بدان بسته است، مردمان را طوع و اكراه بر طريق مصالح شرعى و سياسىشان سوق مىدهد و از مراتب و موقعيت آنان و وضعيت معيشتىشان حفاظت مىكند تا نظام اجتماعى بر بهترين وجه جريان يابد.
سپس در ادامه، با توجه به جايگاه و نقش مهم شهريار در حيات اجتماعى انسانها و حكومت و سياست معتقد است حاكم بايد به اوصاف و ويژگىهايى متصف باشد:
اذا كانت هذه الصناعة فى هذه الرتبة فينبغى ان يكون صاحبها مقتنياً
1. همان، ص 130.