اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
للفضائل كلها فى نفسه؛1 چون صناعت زمامدارى در اين جايگاه و مرتبه قرار دارد شايسته است حاكم تمام آن فضايل را در وجود خويش بهوجود آورده باشد.ابوعلى مسكويه به تَبَع ساير فيلسوفان مسلمان وظيفه حاكم سياسى را تنها اداره وضع موجود جامعه نمىداند، بلكه به اعتقاد وى، غايت سياستْ تحول از وضع موجود به سوى سعادت و غايات فاضله است. به تعبير ديگر، حاكم بايد وضعيت «بودن» را به «شدن» تغيير دهد؛ از اينرو به اعتقاد وى، شرط اساسى براى حاكمان تأمين اين هدف مهم است. حكومت مقوله بسيار با اهميتى است و كسانى مىتوانند اين مسؤوليت را به انجام برسانند كه به تعبير فارابى از «استعداد فائقه» و به اصطلاح مسكويه از «طبيعت فائقه»2 برخوردار باشند تا در همه زواياى حكمت نظرى و عملى نظر دهند و به فضايل خلقى و صناعات عملى در جامعه وقوف يابند. مسكويه فرد را بعد از اتصاف به اين شرايط شايسته تدبير مدينه و مملكت مىداند.3مسكويه با توجه به تجربههاى كارگزارى كه سالها در دربار سلاطين و وزراى آلبويه دارد و در نهايت، از قدرت كنارهگيرى كرده و به مسائل اخلاقى و تهذيب نفس گرايش يافت، تأكيد اصلى خود را بر «تحصيل فضايل» نفسانى قرار مىدهد، زيرا قوام جامعه و هدايت و اصلاح شهروندان و نيل به سعادت را مرهون رهبرىهاى حاكم مىداند؛ بنابراين، چنين شخصى بايد به فضيلت متصف باشد: «فان من لم يقوّم نفسه لم يقوّم غيره؛4 كسى كه خود را نساخته باشد نمىتواند ديگران را اصلاح كند». وى براساس اصول و مبانى علم اخلاق، تهذيب نفس و تقويم قواى نفسانى را به حاكمان توصيه كرده و براى آنها شرايطى را