اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
«سياستمدار» بهره مىجويد و از آن جهت كه رهبر بايد مصالح عمومى و معيشت بهتر جامعه را تأمين كند از وى به «قيّم» تعبير شده و چون حاكم در حكومت خويش و اجبار و اكراه مردم به نوعى، از طرف آنها وكالت دارد از آن به «وكيل مشرف» ياد شده است.از نظر مسكويه، در بين عناوين مذكور سه عنوان «ملك»، «حكيم» و «فيلسوف» تنها براى حكومت دينى به كار مىرود، چنانكه وى مىگويد:آنكه اين سنت دينى و طريقه و آيين و ساير قوانين الهى را حفظ مىكند امام است و صناعت او صناعت ملكيه است. حكماى پيشين عنوان مَلك را بر كسى اطلاق مىكردند كه حافظ آيين بوده و مراتب و درجات دين و اوامر و نواهى را حفظ كند، اما كسانى را كه از آيين روىگردان بودهاند با عنوان متغلّب موسوم كردهاند.1در انديشه مسكويه رهبرى نه تنها در هرم قدرت سياسى قرار دارد، بلكه قوام مدينه و حاكميت به او وابسته است: «ان قوام المدن بالملك؛2 فرمانروايى برپادارنده مدينه است». در آثار مختلف وى به مفهوم رهبرى توجه شده، چنانكه در «الهوامل والشوامل» مىگويد: «رهبرى كسى است كه به نظام اجتماعى سامان داده و مراتب جامعه را حفظ مىنمايد و مشكلات و موانع را از سر راه برمىدارد».3 ايشان در جاى ديگرى مىگويد: «رهبرى كسى است كه سرپرستى اجتماع را برعهده دارد و از طرف آنها وكيل است تا بر اعمال و كارهايشان نظارت كند».4 به اعتقاد وى، رهبرى حافظ همه سنتها و قوانين الهى در جامعه5 است و جامعه را به سوى سعادت و خوشبختى سوق مىدهد.6 در ادامه،