ما اينك در مقام بررسى تفصيلى موضع عارفان مسلمان يا اگزيستانسياليست ها يا نحله هاى جديد فلسفه دين نيستيم، و فقط به اجمال به اين نكته اشاره كرديم كه عارفان مسلمان با استدلال عقلى براى بسيارى از انسان ها نه فقط مخالفتى ندارند، بلكه خود آن را توصيه مى كنند. ولى كسانى چون كرگگور عقلورزى در باب خدا را كاملا بى فايده و بلكه زيان بار مى دانند و تجربه گرايانى مانند آلستون و جان هيك اساساً عقل را در اثبات وجود خدا عاجز و ناتوان مى بينند.
عقل و استدلال نه فقط در دعوت به ايمان كارآمد است و هر گاه عقل آدمى تابع و خاضع چيزى شد، معمولا قلب او نيز به آن گرايش مى يابد، بلكه نقش مهم ديگرى هم دارد كه آن پيش گيرى از ترديدهاى ايمان برانداز است; يعنى اگر ايمان سازى از او برنيايد، ايمان سوزى را هم برنمى تابد.
آن كه بدون استدلال و نظرپردازى، ايمان آورده، به عبادت خدا مى پردازد، ايمان وى شكننده تر از ايمان كسى است كه نخست عقل خود را قانع كرده و ترديدها و شك هاى مربوط به وجود خدا را برطرف ساخته است، سپس به عبادت خدا روى مى آورد. بنابراين عقل در دفاع از ايمان مؤمن هم نقشى اساسى و انحصارى دارد.
ايمانِ مبتنى بر عواطف و احساسات زودتر دست خوش تغيير مى شود، و آسيب پذيرتر از ايمانى است كه در حصارى از عقل و نظر، قرار يافته است. حاصل آنكه ما ضمن قبول اين نكته كه افرادى بدون استدلال و در اثر قرار گرفتن در فضاى عاطفى دين به آن متمايل شده وايمان مى آورند، اعتقاد داريم كه استدلال و نظر در جذب افراد بسيارى به وادى ايمان نقش مهمى دارد، و افزون بر آن در دفاع از ايمان هر مؤمنى ـ حتى اگر ايمان او از سر استدلال و نظر نباشد ـ نقش انحصارى دارد. به قول يكى از منتقدان كرگگور، ايمان كسى كه خود به معقوليت آن اعتقاد دارد بسيار جالب تر و ماندگارتر از ايمان كسى است كه به معقوليت ايمان خود، اعتقادى ندارد و گاهى ايمان را ضد عقل هم مى داند.(1)
اهميت عقل در فرهنگ اسلامى بدان پايه است كه بسيارى از متكلمان فتوا به نادرستى و بى فايدگى ايمان غير مستند به استدلال و نظر، داده اند.(2)
به نظر مى رسد دليل بى اعتنايى به عقل و استدلال در فرهنگ مسيحى تا حدّى به مبانى دينى آنان برمى گردد; مثلا چون قبول تثليث بر اساس اصول عقلى مشكل مى نمود، از اين رو براى گشودن اين گره به طرد عقل و استدلال پرداختند; نه طرد و ردّ آنچه با عقل منافى مى نمود.
سزاوار آن است كه آدمى هم در طهارت باطن بكوشد تا جلوه خداوندى را در درون جان خود بنگرد و هم از عقل و نظر غفلت نورزد. در اين خصوص نقل سخن امام فخر رازى، كه خود از پيشتازان عقلورزى و نظرورى است، نيكو مى نمايد:
توفيق قرين آنهايى است كه هم در وادى سلوك و رياضت گام نهاده و خدا را مى بينند و هم با عقل و خرد خود آنچه را كه ديده اند اثبات و تأكيد مى نمايند، چرا كه اگر فقط سير و سلوك باشد و نظر و انديشه آن را حمايت نكند آدمى گرفتار خلط خواطر شيطانى با الهامات ربانى مى شود و اگر فقط خرد و عقل باشد در آن صورت جان آدمى از حلاوت ديدار خداوند بى بهره مى ماند.(3)