درباره تقسيم براهين اثبات وجود خدا اتفاق نظر وجود ندارد. معمولا در كتاب هاى كلامى مى گويند استدلال يا كلامى است و يا فلسفى، و استدلال فلسفى هم يا به طريقه حكماى طبيعى است و يا به شيوه حكماى الهى.(4) راه كلامى مبتنى بر حدوث است و البته منظور از حدوث هم حدوث زمانى است; يعنى شىء در زمانى به جامه هستى درمى آيد. اين حدوث نشانه نيازمندى به مُحدِث تلقّى شده، از اين طريق بر وجود خداوند استدلال مى شود. البته در اين كه حدوثِ چه چيزى مقدمه استدلال قرار گيرد، ميان متكلمان اختلاف است. گروهى از حدوث اجسام و جواهر شروع مى كنند، و گروه ديگر از حدوث اعراض كه آشكارتر است آغاز كرده اند، و هر كدام براى خود دلايلى فراهم آورده اند. به علاوه در كيفيت اثبات حدوث مورد نظر هم اختلاف دارند، عده اى آن را مشهود و آشكار مى دانند، ولى گروهى بر اثبات حادث بودن جواهر و اجسام يا اعراض اقامه برهان مى كنند.(5) استدلال كلامى در اطراف همين مسأله حدوث دور مى زند و اين نكته به اندازه اى مهم تلقى شده است كه ابن ميمون مى گويد: نه فقط متكلمان اسلامى از راه حدوث به اثبات خدا مى پردازند، بلكه مقلّدان يهودى و مسيحى آنان هم از همين روش استفاده مى كنند.(6) البته معناى اين كه روش كلامى مبتنى بر استفاده از حدوث است، آن نيست كه آنان اصلا به مقوله امكان در استدلال توجه ندارند، چرا كه بعضى از آنها در اثبات وجود خدا از حدوث و امكان اشيا استفاده مى كنند; ولى همان طور كه حاشيه نگار كتاب شرح مواقف تذكّر مى دهد، استفاده از مقوله امكان، نقش مهم و كليدى در استدلال كلامى ندارد و بيشتر به عنوان تأكيدى بر همان حدوث زمانى به كار مى رود.(7)