ملاك احتياج به علّت - درآمدی بر خداشناسی فلسفی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر خداشناسی فلسفی - نسخه متنی

محسن جوادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاك احتياج به علّت

به اعتقاد برخى از فيلسوفان معاصر طرح اين بحث مختص حكيمان مسلمان است، و در فلسفه غرب بدان توجه نشده است. همين امر برهان وجوب و امكان، و احياناً براهين ديگرى مثل برهان حدوث و حركت را در پرده ابهام برده است. اشكال كسانى مانند راسل كه مى گفتند اگر هر چيزى علتى دارد، پس چرا خدا علّت ندارد، در واقع به خاطر اين است كه از ملاك احتياج به علّت غافل بودند.

در ميان حكيمان مسلمان از يك سو، و متكلمان از سوى ديگر بحث هاى درازدامنى در باب ملاك نيازمندى معلول به علّت و اساساً دليل احتياج صورت گرفته است. متكلمان معمولا هر چيز حادثى را به خاطر حدوث آن، محتاج علّت مى دانند; يعنى دليل نيازمندى شىء به علّت، آن است كه زمانى نبوده است و الان هست; اين هستى بعد از نيستى (حدوث زمانى) ملاك و موجب احتياج او به علّت است. به اعتقاد متكلمان اگر چيزى داراى حدوث زمانى نباشد، محتاج علّت نخواهد بود، زيرا چيزى اتفاق نيفتاده است كه از علّت آن سراغ بگيريم. بر اين اساس نتيجه مى گرفتند كه فقط خداوند قديم است و بقيه موجودات حادث زمانى اند.

در مقابل متكلمان، فلاسفه بر آن بودند كه حدوث نمى تواند مناط احتياج به علت باشد. زيرا خود حدوث از سه مؤلّفه تشكيل يافته است: عدم سابق، وجود لاحق و مسبوقيّت وجود به عدم. (سابق بودن عدم بر وجود) حال اگر اين سه مؤلّفه را بررسى كنيم خواهيم ديد كه عدم، نياز به علّت ندارد و چيزى نيست تا علتى بخواهد و از طرف ديگر وجود نيز موجود است و مستغنى از علت است، زيرا احتياج هستى به علّت، در هستى خود، تحصيل حاصل است. اما سابق بودن عدم بر وجود و يا به عبارت ديگر مسبوق بودن وجود به عدم، امرى تبعى و از لوازم وجود بعد از عدم است و نيازمند علّت نيست. افزون بر آن حدوث، صفت وجود و فرع آن است و خود وجود فرع ايجاد است و ايجاد فرع بر احتياج و احتياج فرع بر امكان شىء است، زيرا شىء تا نخست ممكن نباشد، حادث نمى شود; از اين رو نمى توان حدوث را علّت نيازمندى به علّت شمرد.

ملا صدرا با توجه به مبناى اساسى خود در باب اصالت وجود، بر اين باور بود كه امكانِ وجودى يا فقرِ موجود ممكن است كه مناط نياز به علّت است، نه امكان ماهوى و تساوى نسبت آن به وجود و عدم كه حكيمان پيشين گفته اند. بنابر اين، اگر بگوييم «هر چيزى علّت مى خواهد» سخن به تسامح گفته ايم، زيرا مفاد دقيق اصل عليت اين است كه هر ممكنى يا هر موجود فقير و غير مستقلى نيازمند علّت است، و امر مستقل و واجب الوجود از شمول اين اصل بيرون است(53) . اين نكته با كليّت اصل عليت منافات ندارد; زيرا خداوند علّت است، اما معلول نيست، پس يكى از دو مفهوم علّت يا معلول بر او صادق است و ديگرى صادق نيست. پس برخى از امور فقط علتند و گرد معلوليت بر چهره آنها نمى نشيند - ذات پاك ربوبى - و برخى فقط معلولند - آخرين مرتبه وجود - و برخى ديگر هم علّت و هم معلولند; به هر حال هر موجودى به نحوى مشمول اصل عليت است.

/ 103