در يك سلسله گردآمده از علّت و معلول، هر يك از حلقه ها فقط به شرط وجود حلقه پيش از خود پاى به عرصه هستى مى گذارد. مثلا در سلسله «الف - ب - ج»، ج در صورت تحقق ب، و ب در صورت تحقق الف، محقّق خواهد شد. اين ويژگى در تك تك اعضاى سلسله هاى علّى و معلولى وجود دارد، مگر اين كه سلسله مذكور محدود و داراى نهايت باشد كه در اين صورت آخرين، و يا به تعبيرى اولين عضو سلسه براى تحقق خود محتاج وجود چيزى نخواهد بود. حال كه هر يك از حلقه هاى سلسله نامتناهى در تحقق خود محتاج وجود حلقه پيش از خود است، مجموع آنها هم اين ويژگى را خواهد داشت و بدون تحقق چيزى بيرون از اين مجموعه نمى توانند محقق شوند. البته مجموع چيزى غير از خود حلقه ها نيست; ولى ملاحظه همگى آنها مورد نظر است. (مجموع آحاد بالاسر) و در واقع مقصود بيان اين نكته است كه همگى آنها در وصف مشروط بودن به وجود چيزى بيش از تحقق خود مشتركند، در اين صورت بايد چيزى كه خود جزء آنها نيست وجود داشته باشد تا اينها بتوانند محقّق شوند و آن بايد مسبوق به ديگرى نبوده، قائم بالذات باشد. فارابى از تحليل ويژگى حلقه هاى زنجيره علّى به اين نتيجه مى رسد كه اين حلقه ها نمى توانند تا بى نهايت پى در پى باشند، لاجرم بايد پايانه اى بر آنها در نظر گرفت.