الف ـ يكى از اين اشكال ها، مربوط به اطلاق اسم كل يا مجموعه بر سلسله هاى نامتناهى است. زيرا عنوان مجموعه به معناى محدود بودن اعضاى آن است. استناد به مجموعه يا كل ممكنات، براى اثبات وجود خدا يا امتناع تسلسل، مصادره به مطلوب است; يعنى آنچه را كه در صدد اثباتش هستيم، به عنوان مقدمه استدلال خود كرده ايم زيرا محدود بودن ممكنات را كه مطلوب است در ضمن همان مجموعه يا كل ممكنات پذيرفته، آن را مقدمه استدلال قرار داده ايم. اين اشكال كه توسط فخر رازى به ابوعلى سينا مطرح شده، از سوى خواجه طوسى پاسخ داده شده است. به عقيده خواجه اين گونه اشكال ها لفظى است، زيرا مقصود ابن سينا از كل يا مجموعه ممكنات، اشاره به سلسله ممكنات است; خواه متناهى باشد و خواه نامتناهى(120) . آنچه مستلزم محدود بودن است، تصور تفصيلى كل افراد سلسله است كه البته منظور ابن سينا نيست، و آنچه مقصود است تصور اجمالى سلسله و اشاره به آن با لفظ كل يا مجموعه است، كه البته مستلزم محدوديت نخواهد بود.(121) ب ـ اشكال مهم تر، مربوط به تطبيق اصل عليت بر كل يا مجموعه است. جست و جوى علّت براى كل ممكنات مستلزم اين است كه آن خود يك موجود حقيقى باشد، و از آن رو كه چنين فرضى بدان معناست كه كل يا مجموعه، فردى از افراد ممكنات است كارى نادرست است.(122) آنچه كه در مجموعه توپ ها محتاج علّت است حركت هريك از آنهاست و وقتى گفته مى شود كل توپ ها حركت كرد، نبايد درصدد يافتن علّت براى حركت كل برآمد، چراكه كل، توپ نيست تا متحرك باشد و حركتش محتاج علّت. اين اشكال در فلسفه دين معاصر غرب، اهميّت فراوانى يافت و بسيارى آن را وارد دانسته اند و به نام اشكال برتراندراسل معروف است، و مفاد آن اين است كه جست و جوى علّت براى كل خلط بين افراد مجموعه يا اعضاى كل، با مفهوم انتزاعى كل يا مجموعه است.(123)