گذشت كه اگر عليت انكار شود، اصل استدلال بى معنا خواهد شد، و اصولا هر دليل از عليت مايه مى گيرد. اما صرف نظر از اين اشكال خود اصل عليت به عنوان يكى از مقدمه هاى اصلى مصرّح يا مضمر استدلال هاى خداشناسى مطرح است. همه براهين فلسفى و كلامى به نحوى از اين اصل استفاده مى كنند: يكى به اين بيان كه هر حادثى محتاج محدث است (برهان حدوث) و ديگرى به اين طريق كه هر ممكنى نيازمند به واجب الوجود است.(برهان وجوب و امكان) حتى در برهان صديقين ملا صدرا هم اصل عليت مورد استفاده قرار مى گيرد، زيرا تشكيك مراتب وجود و تقوّم و وابستگى مرتبه فروتر به مرتبه بالاتر چيزى جز مفاد اصل عليت نيست. تمام تقريرهاى برهان وجوب و امكان نيز متضمن استفاده از همين اصل است. برخى گمان كرده اند كه با انكار عليت و يا دست كم با ناديده گرفتن آن هم مى توان استدلالى بر وجود خدا آورد، اما حق با هيوم است كه ترديد در عليت به ترديد در اثبات وجود خدا مى انجامد. توالى مذكور چنان مهمّند كه ناديده انگاشتن آنها و اصرار بر انكار عليت، امرى نامعقول مى نمايد، و به تعيبر ابن رشد، نفى عليت نفى عقل است. عقل و معرفت چيزى جز شناخت و ادراك موجودات بر اساس اسباب آنها نيست، و اگر كسى سببيّت را انكار كند، در واقع عقل و معرفت را انكار كرده است.(74) طرح اصل عليت با دو مؤلّفه ضرورت و سنخيت، موجب طرح پرسش هايى مى شود كه اطلاع بر پاسخ آنها در هنگام طرح مسأله عليت لازم است. اينك به اشاره اى به برخى از آن سؤال ها بسنده مى كنيم، چراكه تفصيل هر يك و نيز پاسخ آنها تحقيق مستقلى مى طلبد. الف ـ به نظر مى رسد سيطره اصل عليت با اختيار انسان منافات دارد، زيرا اراده آدمى نيز خود معلولى است كه علّتى آن را ضرورى مى كند. و اين سخن با اختيار انسان منافات دارد. (مسأله جبر و اختيار) ب ـ اعتقاد به ضرورت علّى به معناى محدود كردن قدرت الهى است، به اين معنا كه بر اساس اين ضرورت خدا نمى تواند آتش را از سوزاندن باز دارد و يا بدون آتش بسوزاند. (اوصاف الهى) ج ـ اعتقاد به عليت با معجزه منافات دارد. (مسأله اعجاز) د ـ عليت كه مبتنى بر مسانخت و مشابهت علّت و معلول است، با مسأله تنزيه الهى از هرگونه مشابهتى با مخلوقات در تنافى است. (مسأله زبان دين) * * *