منكران اصل عليت - درآمدی بر خداشناسی فلسفی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر خداشناسی فلسفی - نسخه متنی

محسن جوادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منكران اصل عليت

1 ـ اشاعره

اگر اصل عليت را به معناى ارتباط ضرورى بين دو چيز (علّت و معلول) تفسير كنيم ، مى توان گفت اولين منكران آن در ميان دين باوران بوده (چه اسلامى و چه مسيحى) و قصدى دينى و توحيدى داشته اند. در نظر اينان چنين مى نمود كه قبول رابطه ضرورى بين مثلا آتش و حرارت به اين معنا است كه با وجود آتش، از حرارت گريزى نيست، حتى اگر خداوند بخواهد كه چنين نباشد; يعنى تحديد قدرت الهى.

در جهان اسلام، اشاعره متوجّه اين نكته شدند كه قبول اصل عليت با قدرت مطلقه خداوند، كه مورد اعتقاد همه اديان آسمانى است، تنافى دارد، و اين اولين انگيزه آنها در انكار عليت بود. البته آنچه ايشان انكار مى كردند ارتباط و پيوستگى ضرورى ميان علّت و معلول بود، ولى نوعى ارتباط را بين آنچه كه علت و معلول خوانده مى شود قبول داشتند، و اين ارتباط همان بود كه آن را عادت الهى مى خواندند. به عبارت ديگر آنان مى پذيرفتند كه با ديدن آتش بايد در انتظار حرارت بود، و اين انديشه چنان در ذهن ها رسوخ كرده است كه آدمى مى پندارد رابطه آنها ضرورى است، ولى در واقع منشأ اين انديشه، عادت و سنت الهى است كه حرارت را در پى آتش، خلق مى كند. فاعليت الهى در امور به صورت مستقيم است، و اين تنها فاعليت مورد قبول اشاعره، بود. آتش تأثيرى در ايجاد حرارت ندارد، بلكه حرارت نيز مانند خود آتش محكوم مشيّت و خواست خداوندى است، و تقارن اين دو مشيّت و خواست، مبدأ تصور اصل عليت شده است. از اين رو اشاعره معمولا براى اشاره به مبدأ بودن خدا نسبت به عالم، از واژه فاعل استفاده مى كنند و خداوند را علّت نمى نامند، بلكه فاعل مختار مى خوانند. نتيجه آن كه ضرورت از عرصه هستى زدوده مى شود، زيرا در ميان اشيا و عناصر مخلوق و طبيعى ضرورتى نيست و از طرفى در ارتباط خدا با مخلوقات هم كه رابطه ضرورت حكم فرما نيست و آنجا جاى گاه اختيار است نه ضرورت.

غزالى در اين جهت پيشگام تمامى كسانى است كه امروزه در فلسفه تحليلى وجود ضرورت علّى را انكار كرده و هرگونه ضرورتى را به ساحت فكر و ذهن برمى گردانند; با اين تفاوت كه امروزه حتى ضرورت هاى غير علّى مانند ضرورت وجود خدا را هم انكار كرده، آن را امرى ذهنى مى دانند; در حالى كه غزالى واجب الوجود را به عنوان موجودى ضرورى كه عدم در او راه ندارد، مى پذيرد.(64)

/ 103