مفهوم از آن جهت كه از چيزى حكايت مى كند، به دو دسته جزئى و كلّى تقسيم مى شود: اگر محكّى يك مفهوم، امرى شخصى و غيرقابل تعدد باشد، آن را جزئى، و اگر امرى عام و قابل تعدد باشد آن را كلّى مى نامند. مفهوم كلّى گاهى داراى مصاديق بالفعل و متعدد است، مانند مفهوم انسان كه افراد فراوانى دارد. و گاهى به علّت خاصى، فرد منحصرى از آن تحقق دارد، مثل مفهوم واجب الوجود كه از جهت مفهوم، كلّى است; زيرا قابليت انطباق بر افراد متعدد را داراست، اما به گواهى براهين توحيد، فقط يك فرد از آن واقعيت دارد. مفاهيم كلّى به طور سنتى در فلسفه اسلامى به دو بخش معقولات اولى و ثانوى تقسيم مى شوند:(26) معقول اول به آن دسته از مفاهيم كلّى اطلاق مى شود كه محكّى آنها وجود منحازى دارد.(27) و از آنجا كه در سنّت فلسفه اسلامى ـ به تبع ارسطو ـ موجودات همه در يكى از ده مقوله معروف ماهوى قرار مى گيرند، معقول اولى را مى توان مفاهيم ماهوى هم ناميد. انسان، رنگ و اندازه كه به ترتيب جوهر، كيف و كم هستند، همگى از امورى حكايت مى كنند كه به نحوى وجود منحاز دارند; اگرچه يكى در ديگرى تحقق داشته باشد (عرض). و اول ناميدن آنها ظاهراً بدان جهت است كه قوه انتزاع ذهن در حصول آنها نقش ندارد.