برخى از براهين امتناع تسلسل در هيأت برهان خلف اقامه شده است كه به يك مورد از آنها اشاره مى شود: ابن سينا مى گويد اگر سلسله اى را فرض كنيم كه اعضاى آن همگى وصف معلوليّت داشته باشند (يعنى يك سلسله نامتناهى كه هر عضوى از آن در عين علّت بودن معلول هم باشد) فرض آن مستلزم نتايج باطل است : زيرا مجموع اين سلسله، يا علتى دارد و يا بدون علّت است. فرض بدون علّت بودن با معلوليت و نيازمندى آنها تنافى دارد، پس اين سلسله بايد علّتى داشته باشد. حال اين احتمالات قابل طرح است : تجمّع اعضا خود علّت تحقق سلسله باشد، (كل مجموعى علّت باشد) كه فرضى غير ممكن است، زيرا اجتماع اعضا، چيزى افزون بر خود اعضاى سلسله نيست، و شىء نمى تواند علت خودش باشد. ديگر اين كه تك تك اعضا بالاستقلال علّت تحقق مجموع سلسله باشند; يعنى هر عضو سلسله، نقش علّى در تكوّن كل سلسله داشته باشد. (در اصطلاح به اين نوع از مجموع، كل استغراقى مى گويند) اين فرض هم نادرست است، زيرا هر واحدى فقط علت اعضاى پس از خود است; نه علّت سلسله كه خود آن واحد را هم شامل مى شود. به طورى كه اگر هر عضو، علّت كل سلسله باشد، بايد علّت خود هم باشد كه غير ممكن است. و اگر فرض كنيم عضو يا اعضايى خاص علّت سلسله اند، در آن صورت علاوه بر اشكالى كه در فرض قبلى اشاره شد، گرفتار ترجيح بلامرجّح خواهيم شد، زيرا همگى اعضا در داشتن وصف عليت و معلوليّت مشترك هستند (به جز آخرين عضو كه فقط معلول است)، در نتيجه اين احتمال هم غير ممكن است. بنابراين، طبق برهان خلف نتيجه اى كه به دست مى آيد اين است كه فرض بى نهايت بودن سلسله موجب اين توالى فاسد شده و بايد از آن دست برداشت و براى سلسله علّى نقطه انتهايى خارج از خود آن در نظر گرفت كه خود او معلول نبوده، علّت كل سلسله است.(60) براهين مشابهى به صورت خلف در ردّ تسلسل اقامه شده است كه در آثار متكلمانى چون فخر رازى، غزالى و طوسى ديده مى شود.(61)