فخر رازى بر اين ادعاى ابن سينا كه او از ممكن الوجود (مخلوق و فعل خدا) در استدلال بر وجود خدا يارى نگرفته، از تحليل خود وجود به واجب الوجود مى رسد، معترضانه مى گويد: بالاخره ابن سينا با كنار گذاشتن اين فرض كه موجود مفروض، واجب باشد، بحث را معطوف ممكن الوجود كرده و بر اساس امتناع تسلسل، لزوم وجود واجب براى تحقق ممكن ها و از جمله ممكن مفروض الوجود را نتيجه گرفته است.(99) پاسخ اين اعتراض روشن است، زيرا ابن سينا مدعى است كه برهان او متوقف بر پذيرش ممكن الوجود و طرح آن به عنوان مقدمه استدلال نيست، و اگر در جريان استدلال از ممكن الوجود سخن مى رود به عنوان يكى از طرفين قضيه منفصله است; به اين صورت كه اگر موجود مفروض ممكن باشد، بايد منتهى به واجب شود. و از طرفى مى دانيم كه صدق جمله شرطى موقوف به صدق مقدمه آن نيست.