اگر شىء مورد نظر كه واقعيت آن مورد قبول است، ممكن الوجود باشد با توجه به تعريف و تحليل مفهوم امكان، وجود ممكن بايد علّتى داشته باشد. زيرا ممكن يعنى آن كه نسبتش به وجود و عدم مساوى است و موجود يا معدوم شدن آن محتاج علّت است. (البته آنچه واقعاً علّت مى خواهد وجود ممكن است و عدم آن فقط مستند به فقدان علّت است، نه اينكه علّت جداگانه اى بخواهد; يعنى همان اصل فلسفى كه مى گويد: علّت عدم، عدم علّت وجود است) بنابر اصل عليت، تحقق و هستى ممكن بايد مستند به علّت باشد، پس ممكن الوجود مفروض هم بايد علّتى داشته باشد. در باره علّت ممكن الوجود مفروض، احتمال هاى متعددى وجود دارد كه بايد بررسى شود: احتمال اول اين كه، وجود ممكن مستند به ذات خودش باشد; يعنى علّت تحقق ممكن، خودش است.(88) اين فرض كه شىء ممكن بدون هيچ واسطه اى، معلول خودش باشد در اصطلاح فلسفى دور مصرّح ناميده مى شود. احتمال دوم اين كه، هستى ممكن مفروض از ممكن الوجود ديگرى باشد، اما خود آن ممكن دوم هستى خود را از ممكن مفروض اوّل گرفته باشد. در اينجا ذات ممكن بىواسطه علّت تحقق خود نيست، بلكه وجود ممكن، معلول ممكن ديگرى است كه خود آن ممكن، معلول اوّلى است. در اصطلاح فلسفى به اين نوع از استناد شىء به خودش كه با واسطه است دور مضمر گفته مى شود. در اين دو احتمال، شىء علّت وجود خودش است: در اوّلى بىواسطه و در دومى از طريق معلول خود. بطلان دور مصرّح و مضمر چنان آشكار است كه ابن سينا در الاشارات و التنبيهات خود را از طرح آن به عنوان يك احتمال معقول در توجيه و تبيين هستى ممكن الوجود مفروض، فارغ دانسته است. شىء نمى تواند علّت وجود خودش باشد، زيرا مستلزم تقدّم شىء بر نفس خود است، زيرا علّت بر معلول مقدم است، و اگر شىء هم علّت و هم معلول خود باشد، لازم مى آيد از حيث علّت بودن مقدم بر خودش كه معلول است باشد، و اين نيز مستلزم اجتماع نقيضين است.(89)