الف ـ برخى از براهين امتناع تسلسل خود برهانى مستقل براى اثبات واجب الوجودند. مفاد امتناع تسلسل، حكمى سلبى است و فقط بيان مى دارد كه حلقه هاى زنجيره علل نمى توانند به صورت بى نهايت استمرار يابند، لاجرم بايد جايى پايان پذيرد، اما اين كه نقطه پايانه كجاست، آيا واجب الوجود است يا نه، در امتناع تسلسل مورد نظر نيست. برخى از براهين امتناع تسلسل نتيجه اى جز همين حكم سلبى دربر ندارد، مثلا برهان تطبيق كه مورد اشاره قرار گرفت، كاربردى جز ردّ تسلسل نداشته، اشاره اى به لزوم وجود واجب الوجود در آن ديده نمى شود. و براهين اثبات وجود خدا از قبيل برهان وجوب و امكان در روند استدلال خود اصل امتناع تسلسل را به عنوان يك مقدمه مورد استفاده قرار مى دهند. اما برخى از دلايل اقامه شده در ردّ تسلسل چنانند كه قبول آنها به معناى قبول وجود خداوند است، و نيازى به پيوست مقدمه ديگرى نيست; مانند برهان اسد و اخصر فارابى و يا برهان خلف ابن سينا. اين نكته موجب شده تا برخى از متفكران دو مسأله امتناع تسلسل و اثبات واجب را يك جا طرح كرده، با يك استدلال واحد به اثبات آن دو بپردازند. ب ـ پيش از اين گفته آمد كه تسلسل در سلسله هاى علّى كه حلقه هاى آن بر يكديگر ترتب دارند، ممتنع است، و نيز اشاره شد كه علّت با معلول خود تقارن زمانى دارد، و اجتماع حلقه هاى مترتّب بر هم نمى تواند تا بى نهايت ادامه يابد. فرض مسأله آن بود كه نقطه اى به عنوان معلول كه ديگر خود علّت نيست، آخرين حلقه زنجيره است; مثلا الف كه فقط معلول است، محتاج علّتى است كه هم زمان با آن تحقق داشته، بالفعل با هم مجتمع باشند و اين نيز خود محتاج علّت ديگرى است و همين طور تا بى نهايت. در اصطلاح به اين نوع زنجيره ها كه حلقه آغازين دارند، سلسله هاى تصاعدى گفته مى شود.