شرح نهج البلاغه

ناصر مکارم شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 350/ 299
نمايش فراداده

نكته:

هدف دعوت به صلح و بيعت بود بر خلاف آنچه برخى از ناآگاهان مى پندارند على عليه السلام هرگز اقدام به جنگ با معاويه نكرد، مگر آن زمان كه از هر نظر حجت را بر او تمام نمود، به گونه اى كه جنگ به عنوان آخرين درمان در برابر تفرقه افكنى معاويه و شاميان بود.

خطبه بالا به خوبى نشان مى دهد كه على عليه السلام تسليم فشارهايى كه براى شروع جنگ از ناحيه اصحابش مى شد نگرديد، و پيوسته تا آنجا كه اميدوارى بود به اقدامات مسالمت جويانه ادامه مى داد.

نامه اى كه همراه جرير به شام فرستاد و از نخستين نامه هاى آن حضرت عليه السلام محسوب مى شود، گواه زنده اين مدعى است، اين نامه كه در نهج البلاغه در بخش نامه ها به عنوان نامه ششم آمده است، نشان مى دهد كه امام عليه السلام با اين منطق روشن كه جايى براى ايراد- حداقل از سوى معاويه- وجود نداشت او را اندرز داد، و فرمود: همان گروهى كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند به همانگونه با من بيعت كرده اند، بنابراين نه آنها كه حاضر بودند اختيار فسخ دارند و نه آن كس كه غائب بوده اجازه رد كردن! اگر قبول كنيم خليفه از طريق شورى تعيين شود- همانگونه كه در گذشته نيز اين معنى انجام گرفت- بايد مهاجران و انصار به مشورت بنشينند، اگر كسى را انتخاب كردند هيچ كس حق مخالفت ندارد.

بنابراين اگر عقل خود را حاكم كنى سخن مرا مى پذيرى و تو به خوبى مى دانى كه من از همه در خون عثمان مبرى ترم، بنابراين بهانه خون عثمان براى ترك بيعت كردن به هيچ وجه عاقلانه نيست.

معاويه در حقيقت دو بهانه براى ترك بيعت داشت، يكى آن كه به هنگام بيعت مردم با على عليه السلام حضور نداشته است، و ديگر اين كه امام عليه السلام مسوول خون عثمان است، و نمى توان با او بيعت كرد، ولى حضرت عليه السلام هر دو بهانه را با منطق روشنى در اين نامه از او گرفت، اما معاويه كه اهداف ديگرى را در سر مى پروراند و اينها همه بهانه بود، زير بار اين منطق روشن نرفت.

به هر حال همانگونه كه قبلا گفتيم جرير ك ه در زمان عثمان حاكم همدان بود پس از دريافت نامه امام عليه السلام در مورد بيعت، هم خودش بيعت كرد و هم مردم آن سامان را تشويق به بيعت نمود، سپس خدمت امام عليه السلام به كوفه آمد و پيشنهاد كرد كه ماموريت دعوت معاويه را به بيعت بر عهده بگيرد، چرا كه بسيارى از مردم آن سامان از اقوام و همشهريان او بودند و احتمال تاثير زياد بود.

اشتر با اين امر مخالفت كرد، و خدمت امام عليه السلام معروض داشت كه جرير مرد قابل اعتمادى نيست، افكارش همانند افكار آنهاست، ولى تمايلش با معاويه است امام به خاطر سخن ستايش آميزى كه پيغمبر درباره جرير فرموده بود.

و هنوز خلافى از او آشكار نبود جرير را براى اين ماموريت برگزيد، و شايد به دليل اين كه دسترسى به شخصى بهتر از او نبود به او گفت: نامه مرا به معاويه مى دهى و با او اتمام حجت مى كنى.

جرير وارد شام شد، و جريان بيعت همه مسلمانان از جمله اهل مكه و مدينه و مصر و حجاز و يمن و ساير بلاد را براى معاويه شرح داد و گفت: آمده ام تو را به بيعت با او دعوت كنم و اين نامه على عليه السلام است كه براى تو آورده ام! معاويه كه سخت دلباخته حكومت بود تسليم سخن حق نشد، سخنرانى تحريك آميزى براى مردم كرد و خود را به عنوان خونخواه عثمان معرفى كرد، و از مردم شام بيعت گرفت كه براى خونخواهى عثمان بپا خيزند و هر چه در توان دارند به كار گيرند.

جرير باز او را نصيحت كرد كه دست از اين تفرقه افكنى و نفاق بردارد، و با امام عليه السلام بيعت كند، ولى معاويه گفت اين مطلب ساده اى نيست پيامدهاى زيادى دارد كه بايد به آن انديشيد! برادر معاويه به او پيشنهاد كرد كه از افرادى مانند عمرو عاص دعوت كن و با آنها به مشورت بنشين، عمرو عاص نيز بعد از آن كه از معاويه قول گرفت كه حكومت مصر را به او بسپارد او را تشويق به قيام كرد، و قول هرگونه همكارى را به او داد! در اين ميان شرحبيل كه رئيس و بزرگ يمنيها بود نقش موثرى ايفا كرد، او با جرير به گفتگو پرداخت، ولى جرير او را قانع كرد، و به اين علت و علل ديگر عزم كرد تا از على عليه السلام پيروى كرده و معاويه را رها سازد، ولى معاويه گروههاى زيادى را مامور كرد تا مرتب نزد او بروند و او را تكريم كنند، و به شركت داشتن على عليه السلام در خون عثمان شهادت بدهند، و نامه هايى از گوشه و كنار نيز به او بنويسند، و او را به خونخواهى عثمان دعوت كنند! شرحبيل تحت تاثير واقع شد و آماده خونخواهى عثمان گشت، معاويه او را ب ه شهرهاى شام فرستاد تا مردم را براى اين امر تحريك و تشويق كند، و گروه زيادى به او پاسخ مثبت دادند.

جرير بعد از اين ماجرا از معاويه مايوس شد و در همين حال معاويه به او گفت: اگر على عليه السلام جمع آورى خراج شام و مصر (و حكومت آن) را به من واگذارد، و پس از وفات خود بيعت كسى را بر عهده من نگذارد من با او بيعت مى كنم! جرير به او گفت: اين را طى نامه اى براى اميرالمومنين على عليه السلام بنويس، و من هم نامه اى همراه آن مى فرستم.

هنگامى كه اين نامه به اميرمومنان على عليه السلام رسيد نامه اى به جرير نوشت كه معاويه با اين عمل مى خواهد تو را فريب دهد و كار را به تاخير اندازد تا شاميان را آماده كند، پيشنهاد سپردن حكومت شام به معاويه در مدينه كه بودم از سوى مغيره بن شعبه به من داده شد، من از اين كار ابا كردم، خدا نكند كه من گمراهان را بازوى خود قرار دهم (لم يكن الله ليرانى اتخذ المضلين عضدا).

اگر معاويه بيعت كرد چه بهتر، و اگر نكرد به عراق برگرد! جرير باز هم تاخير كرد (شايد به اين اميد واهى دل خوش داشت كه ممكن است معاويه تغيير روش دهد) و همين امر سبب شد كه مردم عراق او را متهم به سازش با معاويه كنند.

و به اين ترتيب برنام ه رسالت جرير با شكست قطعى پايان يافت.

عثمان چه كارهايى كرد كه موجب خشم عمومى شد؟ غالب شارحان نهج البلاغه در ذيل اين خطبه، اشاره به بخشهاى وسيعى از كارهاى عثمان كرده اند كه اعتراض مردم را برانگيخت، و نطفه قيام خونين بر ضد او را پرورش داد.

مهمترين اين اعمال كه غالبا به آن اشاره كرده اند امور زير بود:

1- عثمان پستهاى حساس كشور اسلامى را در ميان اطرافيان و خويشاوندان خود كه بسيارى از آنان نالايق، فاسد و دور از تعاليم اسلام بودند تقسيم نمود، از جمله وليد را كه مردى فاسق و شراب خوار بود، بر مسند فرماندارى كوفه نشانيد، كوفه اى كه مركز بسيارى از پيشگامان اسلام بود.

و حكم بن ابى العاص را كه عموى او بود و از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مطرود و تبعيد شده بود مقرب خود ساخت، و به گرمى از او استقبال نمود، و جبه خز بر او پوشاند و جمع آورى زكات طائفه قضاعه را در اختيار او گذارد، هنگامى كه آنها را جمع كرد و بالغ بر سيصد هزار درهم شد و نزد او آورد، همه را به او بخشيد.

ابن قتيبه و ابن عبدربه و ذهبى كه همه از معاريف اهل سنت هستند مى گويند: از جمله امورى كه مردم بر عثمان انتقاد داشتند اين بود كه حكم بن ابى العاص ر ا نزد خود جاى داد در حالى كه ابوبكر و عمر حاضر به اين كار نشدند.

و نيز مروان بن حكم را كه پسر عمو و دامادش بود به عنوان معاون و مشاور خود انتخاب كرد و خمس غنائم افريقا را كه پانصد هزار دينار بود به او بخشيد!

2- به عكس شخصيتهاى بسيار بزرگوار و برجسته اى همچون ابوذر را اذيت و آزار كرد و به محل بسيار بد آب و هوايى يعنى ربذه تبعيد كرد، و ابوذر تا آخر عمرش در آنجا ماند و همانجا به درود حيات گفت، و گناهش اين بود كه به كارهاى خلاف عثمان خرده مى گرفت، و امر به معروف و نهى از منكر مى كرد! در مورد عمار ياسر كه از پيشگامان اسلام و مورد علاقه شديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود نيز بدرفتارى شديدى داشت و او را به قدرى با چوب زد كه گرفتار فتق گرديد، و گناهش اين بود كه: گروهى از صحابه اعتراضات خود را بر عثمان به طور كتبى ذكر كرده و او را از كارهايش برحذر داشته بودند، عمار ياسر نامه را بر عثمان رساند و براى او قرائت كرد عثمان خشمگين شد و به غلامانش دستور داد تا دست و پاى عمار را محكم گرفتند و سپس خودش او را آن قدر زد كه بيهوش شد.

و نيز با عبدالله بن مسعود همين گونه رفتار كرد، يكى از جلادانش را فرستاد كه او را به در مس جد بياورد، سپس او را بر زمين كوبيد و يكى از دنده هايش در هم شكست و گناهش اين بود كه به او اعتراض كرده بود چرا اموال بيت المال را در ميان تبهكاران بنى اميه تقسيم كرده است.

از زيد بن ارقم كه يكى از معاريف صحابه بود سئوال كردند به چه دليل شما عثمان را تكفير كرديد گفت به سه دليل: اموال بيت المال را در ميان اغنياء تقسيم كرد و مهاجران از ياران رسول خدا را همچون دشمنان و محاربان پيغمبر قرار داد و به غير كتاب الله عمل نمود.

3- اموال بيت المال را بدون حساب و كتاب در ميان اقوام و بستگانش تقسيم كرد در حالى كه مستمندان با ايمان در آتش فقر مى سوختند كه نمونه هايى از آن در بالا ذكر شد.

مورخان و محدثان درباره نقاط ضعف سه گانه فوق بحثهاى مشروحى دارند، كه اگر همه آنها جمع آورى شود كتاب بزرگى را تشكيل مى دهد، آرى اين، امور و امور ديگرى همانند آن، سبب شد كه مردم مدينه و از جمله مهاجران و انصار و به ويژه صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر ضد عثمان بشورند، و او را شايسته مقام خلافت پيامبر ندانند، و در اين ميان معترضانى از مصر و كوفه و بصره آمدند.

و زبان به اعتراض گشودند و چون اعتناء نكرد او را به قتل رساندند، در حالى كه ك سى از مسلمانان مدينه به يارى او برنخاست! و اين نشان مى دهد كه عموم مسلمين مدينه از دست او ناراضى بودند.

با اين حال معاويه كه كاملا از عوامل قيام عمومى بر ضد عثمان آگاه بود براى اين كه ناآگاهان شام را بر ضد اميرمومنان على عليه السلام بشوراند مساله قتل عثمان را بهانه كرد و به اصطلاح به خونخواهى عثمان برخاست!