شیعه شناسی و پاسخ به شبهات

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

جلد 2 -صفحه : 120/ 21
نمايش فراداده

همان گونه كه خداوند مى فرمايد: {نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ(1); «ما از رگ گردن به او نزديك تريم».

ممكن است سؤال شود: اگر خدا مكان ندارد و چنين تقرّبى ممكن نيست، پس مقصود از قرب الهى و نزديكى بنده به خدا چيست؟

در پاسخ بايد گفت: خداوند جهان، كمال مطلق و نامحدود است و پويندگان راه عبوديت و بندگى در پرتو كمالاتى كه از اين راه به دست مى آورند، سرانجام حائز كمال مى شوند و از ديگران، كه فاقد اين نوع كمال اند، مقرّب تر و نزديك تر به خداى تعالى مى گردند

[ 1 . ق (50) 16. ]

در جهان آفرينش هركسى به تناسب كمال وجود خويش، قربى به ذات پروردگار دارد پس هر فردى كه از نظر وجود كامل تر باشد به ذات الهى كه كمال محض و نامتناهىاست، مقرّب تر و نزديك تر خواهد بود.

وقتى مى گوييم: خداوند كمال مطلق و نامتناهى است، مقصود از آن، صفات جمال خدا از قبيل: علم، قدرت، حيات و اراده است. هرگاه بنده اى در پرتو پيمودن راه اطاعت، گام در درجات كمال مى گذارد و از نردبان كمال بالا مى رود، مقصود اين است كه كمال وجودى بيشتر، علم و قدرتى زيادتر، اراده اى نافذتر و حياتى جاودانه تر يافته است. در اين صورت مى تواند از فرشته بالاتر رفته و از كمالات بشرى بهره مند گردد.

پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) در ضمن حديثى به مقامات بلند سالكان راه حقّ و پويندگان راه عبوديّت و بندگى اشاره نموده، سخن پروردگار را چنين نقل مى فرمايد: «ما تقرّب إلىّ عبد بشىء أحبّ إلىّ ممّا افترضت عليه و إنّه ليتقرّب إلىّ بالنافلة حتّى أحبّه، فإذا أحببتُه كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى ينطق به ويده التى يبطش بها، إن دعانى أجبته، و إن سألنى أعطيته»(1); هيچ بنده اى با كارى به من تقرّب نجسته كه محبوب تر از انجام فرايض بوده باشد.

بنده من يا با بجاى آوردن نمازهاى نافله آن چنان به من نزديك مى شود كه او را دوست مى دارم. وقتى او محبوب من، من گوش او مى شوم كه با آن مى شنود. و چشم او مى شوم كه با آن مى بيند. و زبان او مى گردم كه با آن سخن مى گويد. و دست او مى شوم كه با آن حمله مى كند. هرگاه مرا بخواند اجابت مى كنم و اگر چيزى از من بخواهد مى بخشم.»

در سايه اطاعت از خدا قدرت درونى انسان به حدّى مى رسد كه با قدرت الهى صداهايى را مى شنود كه با نيروى عادى قادر به شنيدن آن نيست. صور و اشباحى را مى بيند كه ديدگان عادى را ياراى ديدن آنها نيست. مقصود از اين كه خداوند چشم و گوش او مى گردد، آن است كه ديده اش در پرتو قدرت الهى نافذتر و گوشش شنواتر و [ 1 . كافى، ج 2، ص 352. ]

قدرتش گسترده مى گردد.

در مصباح الشريعه آمده است: «العبودية جوهرة كنهها الربوبية(1)»;

بندگى و پيمودن راه قرب به خدا، گوهرى است كه نتيجه آن خداوندگارى و كسب قدرت و توانايى بيشتر است.»

در اين جمله مقصود از «ربوبيّت» خدايى كردن نيست، زيرا هيچ گاه بشر نمى تواند از حدود امكانى تجاوز كند، بلكه مقصود از، «خداوندگارى» كسب كمالات بيشتر و قدرت و نيروهاى بالاتر است.

آثار قرب الهى

قرب الهى آثار فراوانى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:1 ـ تسلط بر نفس

خداوند متعال مى فرمايد: {إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ(2); «نماز انسان را از بدى ها و منكرها باز مى دارد».

و نيز مى فرمايد: {كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(3); «روزه را بر شما بسان پيشينيان واجب كرديم تا پرهيزگار شويد».

2 ـ بينش خاص

از مزاياى قرب الهى اين است كه انسان در سايه صفا و روشنايىِ دل، بينش خاصّى پيدا مى كند كه با آن حقّ و باطل را به روشنى تشخيص مى دهد و هرگز گمراه نمى شود. قرآن مى فرمايد: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً(4); «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر پرهيزكار باشيد خدا به شما نيرويى مى بخشد كه با آن، حقّ و باطل را به خوبى تشخيص مى دهيد».

[ 1 . مصباح الشريعه، حديث اوّل.

2 . عنكبوت (29) آيه 45.

3 . بقره (2) آيه 183.

4 . انفال (8) آيه 29. ]

مقصود از «فرقان» بينش خاصّى است كه سبب مى گردد انسان حقّ و باطل را خوب بشناسد.

در آيه ديگر مى فرمايد: {وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا(1); «كسانى كه در راه ما سعى و كوشش كنند، آنان را به راه هاى خويش رهبرى مى كنيم».

و نيز مى فرمايد: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ(2); «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از مخالفت با خدا بپرهيزيد و به پيامبر او ايمان بياوريد. [خداوند] دو سهم از رحمت خويش را به شما مى دهد و براى شما نورى قرار مى دهد كه با آن راه برويد».

3 ـ نفى خواطر

پويندگان راه عبوديّت بهواسطه تكامل و قدرتى كه در سايه بندگى مى يابند بر تمام انديشه هاى پراكنده خود مسلط مى شوند و در حال عبادت آن چنان تمركز فكرى و حضور قلب دارند كه از غير خدا غافل مى شوند و غرق جمال و كمال خدا مى گردند. ابوعلى سينا مى گويد: «عبادت، نوعى ورزش براى قواى فكرى است كه بر اثر تكرار و عادت به حضور در محضر خدا، فكر را از توجه به مسائلى مربوط به طبيعت و ماده به سوى تصورات ملكوتى مى كشاند. قواى فكرى تسليم باطن و فطرت خداجوى انسان مى گردد و مطيع او مى شوند.(3)»

4 ـ خلع نفس

در جهان طبيعت، روح و بدن به يكديگر نيازى شديد دارند. از آن جا كه روح بر بدن علاقه تدبيرى دارد، بدن را از فساد و خرابى باز مى دارد. از طرف ديگر، روح در فعّاليت خود به بدن نيازمند است و در پرتو اعضا و جوارح بدنى مى تواند بشنود، ببيند و...

امّا گاهى روح، بر اثر كمال و قدرتى كه از جانب قرب الهى پيدا مى كند، از استخدام بدن بى نياز مى شود و مى تواند خود را از بدن «خلع» كند.

[ 1 . عنكبوت (29) آيه 69.

2 . حديد (57) آيه 28.

3 . اشارات، ج 3، ص 370. ]

5 ـ تصرف در جهان طبيعت

در پرتو عبادت و قرب الهى، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان انسان قرار مى گيرد، بلكه جهان طبيعت مطيع انسان مى گردد و به اذنِ پروردگارِ جهان در پرتو نيرو و قدرتى كه از تقرب به خدا كسب نموده است، در طبيعت تصرف مى كند و مبدأ يك سلسله معجزه ها و كرامات مى شود و در حقيقت، قدرت بر تصرف و تسلط بر تكوين مى يابد.

قرآن و ولايت تكوينى اولياى الهى

با مراجعه به قرآن مى توان شواهدى ولايت تكوينى اوليا اقامه نمود:1 ـ خداوند متعال از قول حضرت يوسف(عليه السلام) خطاب به برادرانش نقل مى كند: {اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً(1); «برويد و پيراهنم را بر چهره پدرم بيفكنيد تا او نعمت بينايى خود را بازيابد».

در آيه ديگر مى فرمايد: {فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً(2); «هنگامى كه مژده رسان آمد و پيراهن يوسف را بر صورت وى افكند، او بينايى خود را باز يافت».

از اين آيه استفاده مى شود اراده و خواست و قدرت روحى حضرت يوسف(عليه السلام)در بازگردانيدن بينايى پدر خويش، مؤثّر بوده است.

2 ـ خداوند متعال مى فرمايد: {وَإِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناس مَشْرَبَهُمْ(3); «به ياد آر هنگامى را كه موسى براى قوم خود آب طلبيد ما به او دستور داديم عصاى خود را بر سنگى زند، ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون آمد همه بنى اسرائيل آبشخور خود را دانستند».

3 ـ مى دانيم كه حضرت سليمان، ملكه سبا را احضار نمود، ولى پيش از آن كه وى به حضور سليمان برسد، سليمان در مجلس خود به حاضران فرمود: {يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ [ 1 . يوسف (12) آيه 93.

2 . همان، آيه 96.

3 . بقره (2) آيه 60. ]

تخت بلقيس را براى من بياورد پيش از آن كه [بلقيس و همراهان] مطيعانه وارد شوند؟» يك نفر از حاضران در مجلس گفت: {أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ(2); «پيش از آن كه تو از جاى خود برخيزى من آن را مى آورم و من بر اين كار توانا و امينم».

فرد ديگرى به نام «آصف بن برخيا» اعلام كرد كه در يك چشم به هم زدن مى تواند آن را بياورد; چنان كه خداوند مى فرمايد: {قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي(3); «كسى كه نزد او دانشى از كتاب بود چنين گفت: پيش از آن كه تو چشم بر هم بزنى، من آن را در اين مجلس حاضر مى كنم. ناگهان سليمان تخت را در برابر خود حاضر ديد و گفت: اين نعمتى است از جانب خدا بر من».

4 ـ قرآن مجيد بعضى از كارهاى فوق العاده را به حضرت مسيح(عليه السلام) نسبت مى دهد و اين مى رساند كه همه آن كارها از نيروى باطنى و اراده خلاق او سرچشمه مى گرفت; چنان كه مى فرمايد: {أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللهِ وَأُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللهِ(4); «من براى شما از گل شكل مرغى مى سازم و در آن مى دمم كه به اذن خدا پرنده مى شود. كور مادرزاد و پيس را شفا مى دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم». 5 ـ قرآن كريم در مورد يكى از معجزات و تصرفات تكوينى حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: {اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌمُسْتَمِرٌّ(5); «نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه و هرگاه نشانه اى ببينند روى بگردانند [ 1 . نمل (27) آيه 38.

2 . همان، آيه 39.

3 . همان، آيه 40.

4 . آل عمران (3) آيه 49.

5 . قمر (54) آيات 1 و 2. ]

و گويند: سحرى دائمى است».

بسيارى از مفسّران در بيان شأن نزول آيات فوق آورده اند: روزى مشركان به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: اگر در ادعاى خود راست گويى، ماه را براى ما دو نيم كن. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: آيا اگر اين كار را انجام دهم، ايمان مى آوريد؟ گفتند: آرى. پيامبر(صلى الله عليه وآله) از خدا درخواست كرد تا خواسته شان را به او عطا كند. سپس ماه به دو نيم شد.