دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1050
نمايش فراداده
غزليات
-
صد بار بگفتمت نگهدار
بر چنگ وفا و مهربانى
دانى تو يقين و چون ندانى
مي بخش و مخسب كاين نه نيكوست
مي گويم و مي كنم نصيحت
مي خندد بر نصيحت من
مي گويد چشم او به تسخر
از تو بترم اگر ننوشم
استيزه گرست و لااباليست
خامش كن و از ديش مترسان خاموش كه بي بهار سبزست
خاموش كه بي بهار سبزست
-
در خشم و ستيزه پا ميفشار
گر زخمه زنى بزن به هنجار
كز زخمه سخت بسكلد يار
ما خفته خراب و فتنه بيدار
من خشك دماغ و گفت و تكرار
آن چشم خمار يار خمار
خوش مي گويى بگو دگربار
پوشيده نصيحت تو طرار
كى عشوه خورد حريف خون خوار
كز باغ خداست اين سمن زار بي سبلت مهر جان و آذار
بي سبلت مهر جان و آذار