دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 111
نمايش فراداده
غزليات
-
تو بشكن چنگ ما را اى معلا
چو ما در چنگ عشق اندرفتاديم
رباب و چنگ عالم گر بسوزد
ترنگ و تنتنش رفته به گردون
چراغ و شمع عالم گر بميرد
به روى بحر خاشاكست اغانى
وليكن لطف خاشاك از گهر دان
اغانى جمله فرع شوق وصليست دهان بربند و بگشا روزن دل
دهان بربند و بگشا روزن دل
-
هزاران چنگ ديگر هست اين جا
چه كم آيد بر ما چنگ و سرنا
بسى چنگى پنهانيست يارا
اگر چه نايد آن در گوش صما
چو غم چون سنگ و آهن هست برجا
نيايد گوهرى بر روى دريا
كه ژس ژس برق اوست بر ما
برابر نيست فرع و اصل اصلا از آن ره باش با ارواح گويا
از آن ره باش با ارواح گويا