دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1106
نمايش فراداده
غزليات
-
اى خيالت در دل من هر سحور
نقش خوبت در ميان جان ما
آتشى كردى و گويى صبر كن
ياد دارى كمدى تو دوش مست
آن سخن هايى كه گفتى چون شكر
دست بر لب مي زدى يعنى كه تو
دست بر لب مي نهى يعنى كه صبر
رو به بالا مي كنى يعنى خدا اى تو پاك از نقش ها وز روى تو
اى تو پاك از نقش ها وز روى تو
-
مي خرامد همچو مه يك پاره نور
آتش و شور افكند وانگه چه شور
من ندانم صبر كردن در تنور
ماه بودى يا پرى يا جان حور
وان اشارت ها كه مي كردى ز دور
از براى اين دل من برمشور
با لب لعلت كجا ماند صبور
چشم بد را از جمالم دار دور هر زمانى يوسفى اندر صدور
هر زمانى يوسفى اندر صدور