دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1233
نمايش فراداده

غزليات

  • هنگام صبوح آمد اى مرغ سحرخوانش هر جان كه بود محرم بيدار كنش آن دم مي گو سخنش بسته در گوش دل آهسته يك برق ز عشق شه بر چرخ زند ناگه آن جا كه عنايت ها بخشيد ولايت ها آن جا كه نظر باشد هر كار چو زر باشد شمس الحق تبريزى كو هر دل بي دل را شمس الحق تبريزى كو هر دل بي دل را
  • با زهره درآ گويان در حلقه مستانش وان كو نبود محرم تا حشر بخسبانش تا كفر به پيش آرد صد گوهر ايمانش آتش فتد اندر مه برهم زند اركانش آن جا چه زند كوشش آن جا چه بود دانش بي دست برد چوگان هر گوى ز ميدانش مي آرد و مي آرد تا حضرت سلطانش مي آرد و مي آرد تا حضرت سلطانش