دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 196
نمايش فراداده

غزليات

  • شهوت كه با تو رانند صدتو كنند جان را زيرا جماع مرده تن را كند فسرده ميران و خواجگانشان پژمرده است جانشان دررو به عشق دينى تا شاهدان ببينى بخشد بت نهانى هر پير را جوانى خامش كنى وگر نى بيرون شوم از اين جا خامش كنى وگر نى بيرون شوم از اين جا
  • چون با زنى برانى سستى دهد ميان را بنگر به اهل دنيا درياب اين نشان را خاك سياه بر سر اين نوع شاهدان را پرنور كرده از رخ آفاق آسمان را زان آشيان جانى اينست ارغوان را كز شومى زبانت مي پوشد او دهان را كز شومى زبانت مي پوشد او دهان را