دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 204
نمايش فراداده

غزليات

  • آمد بهار خرم آمد نگار ما آمد مهى كه مجلس جان زو منورست شاد آمدى بيا و ملوكانه آمدى پاينده باش اى مه و پاينده عمر باش دريا به جوش از تو كه بي مل گوهرى در روز بزم ساقى درياعطاى ما چونى در اين غريبى و چونى در اين سفر ما را به مشك و خم و سبوها قرار نيست سوى پرى رخى كه بر آن چشم ها نشست شد ماه در گدازش سوداش همچو ما اى رونق صباح و صبوح ظريف ما هر چند سخت مستى سستى مكن بگير جامى چو آفتاب پرآتش بگير زود اين نيم كاره ماند و دل من ز كار شد اين نيم كاره ماند و دل من ز كار شد
  • چون صد هزار تنگ شكر در كنار ما تا بشكند ز باده گلگون خمار ما اى سرو گلستان چمن و لاله زار ما در بيشه جهان ز براى شكار ما كهسار در خروش كه اى يار غار ما در روز رزم شير نر و ذوالفقار ما برخيز تا رويم به سوى ديار ما ما را كشان كنيد سوى جويبار ما آرام عقل مست و دل بي قرار ما شد آفتاب از رخ او يادگار ما وى دولت پياپى بيش از شمار ما كارزد به هر چه گويى خمر و خمار ما دركش به روى چون قمر شهريار ما كار او كند كه هست خداوندگار ما كار او كند كه هست خداوندگار ما