دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 231
نمايش فراداده

غزليات

  • ز سوز شوق دل من همي زند عللا دلست همچو حسين و فراق همچو يزيد شهيد گشته به ظاهر حيات گشته به غيب ميان جنت و فردوس وصل دوست مقيم اگر نه بيخ درختش درون غيب مليست خموش باش و ز سوى ضمير ناطق باش خموش باش و ز سوى ضمير ناطق باش
  • كه بوك دررسدش از جناب وصل صلا شهيد گشته دو صد ره به دشت كرب و بلا اسير در نظر خصم و خسروى به خل رهيده از تك زندان جوع و رخص و غلا چرا شكوفه وصلش شكفته است ملا كه نفس ناطق كلى بگويدت افلا كه نفس ناطق كلى بگويدت افلا