دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 235
نمايش فراداده
غزليات
-
ز جام ساقى باقى چو خورده اى تو دلا
مگر ز زهره شنيدى دلا به وقت صبوح
بلا درست بلايش بنوش و در مي بار
پياله بر كف زاهد ز خلق باكش نيست زهى پياله كه در چشم سر همي نايد
زهى پياله كه در چشم سر همي نايد
-
كه لحظه لحظه برآرى ز عربده عللا
كه بزم خاص نهادم صلاى عيش صلا
چه مي گريزى آخر گريز توست بلا
ميان خلق نشستست در خست خ ز دست ساقى معنى تو هم بنوش هلا
ز دست ساقى معنى تو هم بنوش هلا