دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 3474
نمايش فراداده
ترجيعات
سي و دوم
-
شاهنشه مايى تو و به گلبرگ مايى
گر شخص تو اينجاست من از راه ضميرى
آنجا كه برستست درخت تو وطن ساز
برپايه ى تخت شه شاهان به سجود آى
ويرانه به جغدان بگذار و سفرى كن
اينها همه بگذشت بيا، اى شه خوبان
خوانى بنهادند و درى بازگشادند
گر جملهع جهان شمع و مى و نوش بگيرد
اندر قفص ار دانه و آبست فراوان
اين هم بگذشت، اى كه ز تو هيچ گذر نيست
آن ساغر شاهانه ى مردانه بگردان
نه باده دلشور و نه افشرده ى انگور
اى چشم من و چشم دو عالم به تو روشن
اى مست شده و آمده، كه زاهد وقتم
جان شاد بدانست كه يكتاست درين عشق
خنديد جهان از نظر و رحمت عامش
اى مست شده از نظرت اسم و مسما
ما را چه ازين قصه كه گاو آمد و خر رفت
اى شاه تو شاهى كن و آراسته كن بزم هم دايه جانهايى و هم جوى مى و شير
هم دايه جانهايى و هم جوى مى و شير
-
هرجا كه گريزي، بر ما باز بيايى
مي بينمت اى عشوه ده ما كه كجايى
زيرا ز صولست ترا روح فزايى
تا باز رهد جان تو از ننگ گدايى
بازآ بكه قاف تجلي، كه همايى
كاستون حياتى تو، و قنديل سرايى
مستانه درآ زود، چه موقوف صلايي؟
سوداى دگر دارد مخمور خدايى
كو طنطنه و دبدبه ى مرغ هوايي؟
سغراق وفا گير، كه سلطان وفايى
تا گردد جانها خوش و جانباز و بقايى
از دست خدا آمد، وز خنب عطايى
دادى به يكى ساغرم از مرگ رهايى
اى رنگ رخ و چشم خوشت داده گوايى
هرچند گرو گردد دستار و دو تايى
بس كن، كه به ترجيع بگوييم تمامش
وى طوطى جان گشته ز لبهات شكرخا
هين وقت لطيفست، از آن عربده بازآ
اى جان و ولى نعمت هر وامق و عذرا هم جنت فردوسى و هم سدره ى خضرا
هم جنت فردوسى و هم سدره ى خضرا