دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 3484
نمايش فراداده

ترجيعات

سي و هفتم

  • اى بانگ و صلاى آن جهانى ما منتظر دم تو بوديم هين، قصه ى آن بهار برگو افسرده شديم و زرد گشتيم ما را برهان ز مكر اين پير زهر آمد آن شكر، كه او داد پا زهر بيار و چاره ى كن زين زهر گياهمان برون بر پيش تو امانت شعيبم تا ساحل بحر و روضه ما را تا فربه و با نشاط گرديم پنهان گشتند اين رسولان اى چشم و چراغ هردو ديده ما را ز قرو ميار بيرون لاغر چو هلال ماند طفلى بگذار به لطف طفل جان را چون ناله ى ما به گوشت آمد در لب، سر شاخ سخت گيرد از بيم، كه تا نيفتد از شاخ جان نيست ازان جماد كمتر جان نيست ازان جماد كمتر
  • اى آمده تا مرا بخوانى شادآ، كه رسول لامكانى چون طوطى آن شكرستانى از زمزمه ى دم خزانى ما را برسان بدان جوانى سردى و فسردگى نشانى كز دست شديم ما، تو دانى هم موسى عهد و هم شبانى ما را بچران به مهربانى در پيش كنى و خوش برانى از سنبل و سوسن معانى از ننگ و تكبر ملولان ما را بقروى جان كشيده ناخورده تمام، و ناچريده سه ماه ز شير وا بريده اندر بر دايه در خزيده آن را مشمار ناشنيده هر سيب كه هست نارسيده ماند بي ذوق و پژمريده با دايه ى عقل برگزيده با دايه ى عقل برگزيده